آرش عزیزی
استاد تاریخ، دانشگاه بوستون
علی بنوعزیزی
استاد علوم سیاسی، دانشگاه بوستون-کالج
چکیده:
در جلسهای با محوریت کتاب «آنچه ایرانیان میخواهند: زن زندگی آزادی» نوشته ی آرش عزیزی، تحولات سیاست خارجی جمهوری اسلامی در پرتو جنبش «زن، زندگی، آزادی» بررسی شد. عزیزی ابتدا به ریشههای سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی از انقلاب ۵۷ تاکنون پرداخت و شعار «نه شرقی، نه غربی» را بررسی کرد. به گفته او این شعار با واقعیتهای جهانی همخوانی نداشته و در طول زمان دچار تناقض شده است. وی توضیح داد که چگونه سیاست محور مقاومت و اسرائیلستیزی، بخش مهمی از سیاست خارجی ایران را تشکیل دادهاند، اما این رویکردها با نقدهای گستردهای از سوی جامعه ایرانی مواجه شدهاند.
جنبش زن زندگی آزادی سه جنبه مهم از سیاست خارجی جمهوری اسلامی را به چالش کشیده است:
مخالفت با سیاست محور مقاومت و دخالت در کشورهای منطقه: اعتراض به مداخلات منطقهای ایران و اولویت ندادن به مشکلات داخلی، با شعارهایی نظیر «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن».
اعتراض به اسرائیلستیزی: نقد سیاستهای جمهوری اسلامی در قبال اسرائیل، که از سوی گروههای مختلف سیاسی، از جمله راستگرایان مشروطه خواه، جمهوری خواهان راستگرا (لیبرال) میانه رو و چپگرا (سوسیال) و اصلاحطلبان اسلامگرا، مطرح شده است.
انتقاد از حمایت ایران از روسیه در جنگ اوکراین: به گفته عزیزی، جمهوری اسلامی در قضیه ی جنگ اوکراین از سنت سیاست خارجی ایران فراتر رفته و در یک کشمکش نظامی فراتر از منطقه ی خاورمیانه در حمایت از روسیه وارد شده است. این سیاست مورد اعتراض مردم و ایرانیان خارج از کشور قرار گرفته است.
عزیزی نتیجه گرفت که جنبش «زن، زندگی، آزادی» ریشه در جنبشهای اجتماعی پیشین دارد و از مطالبات مدنی مانند آزادی حجاب و تغییر سیاستهای خارجی الهام گرفته است. علی بنوعزیزی نیز با تاکید بر روند سکولاریزاسیون در ایران و کاهش گرایش به دین، به چالشهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی پرداخت. وی به شکست سیاست صدور انقلاب و اسرائیلستیزی اشاره کرد و تأکید داشت که مسئله هستهای در آینده سیاست خارجی ایران اهمیت بیشتری خواهد یافت. آرش عزیزی مهمترین مشکل اوپوزیسیون جمهوری اسلامی را فقدان سازماندهی و ناتوانی در ارائه ی یک بدیل برای جمهوری اسلامی دانست.
گزارش:
در این جلسه آرش عزیزی، استاد و پژوهشگر تاریخ در دانشگاه بوستون، با تاکید بر جنبش «زن، زندگی، آزادی» که در کتاب اخیر خود، «آنچه ایرانیان می خواهند: زن زندگی آزادی»، به آن پرداخته است به این سوال پاسخ می دهد که چگونه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در سایه ی تحولات اجتماعی داخلی، به ویژه جنبش اعتراضی زن زندگی آزادی، تحول یافته است و نقطه آغاز شکلگیری سیاستهایی نظیر آمریکاستیزی و تنش با اسرائیل کجاست؟ آرش عزیزی همچنین به موضوعاتی از این دست می پردازد که تنش با اسرائیل چگونه ممکن است آینده جنبش آزادی خواهی در ایران را تحت شعاع قرار دهد، جنبش «زن، زندگی، آزادی» چه شکافهایی را در سیاست داخلی و خارجی ایران آشکار کرده است، و چگونه این جنبش بر روایتهای افراطگرایانه غلبه خواهد کرد و تا بتواند تسهیلگر پیام صلح برای ایران و جهان باشد.
آرش عزیزی بحث خود را با این موضوع آغاز می کند که تحول سیاست خارجی نیز در زمره یکی از مطالبات جنبش دموکراسی خواهی در ایران از جمله جنبش زن زندگی آزادی بوده است. برای فهم بهتر این موضوع او نقطه ی شروع بحث خود را به دوران اصلاحات برمی گرداند. زیرا دوره اصلاحات یک دوره گسست در جمهوری اسلامی بوده که مرحله ی جدیدی را پس از دوران جنگ و دوران سازندگی رقم می زند. زیرا در طول تاریخ جمهوری اسلامی، در دوره ی اصلاحات است که فعالان مدنی و اصلاح طلبان برای نخستین بار اقدام به طرح جدی مطالبات مدنی خود از قبیل حقوق زنان، محیط زیست و آزادی بیان می کنند، که سیاست خارجی نیز یکی از این موارد بود. به عقیده ی آرش عزیزی، موضوع سیاست خارجی در جنبش زن زندگی آزادی از سه جنبه مطرح شده است:
مخالفت با سیاست محور مقاومت: یکی از خواستهای مطرح شده در این جنبش در مورد سیاست خارجی معطوف به حضور ایران در کشورهای عربی منطقه بود. سیاستی که جمهوری اسلامی از آن با عنوان محور مقاومت نام می برد. به عنوان مثال، در زمستان 1402 گروهی از بازنشستگان معترض شعار "سوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن" سر دادند. این شعار و مطالبه به صورت واضحی در مخالفت با دخالتهای منطقه ای جمهوری اسلامی بود.
اعتراض به اسرائیل ستیزی: در طول جنبش به دفعات موضوع ستیز جمهوری اسلامی با اسرائیل مطرح شد. با وجودی که این مطالبه به صورت سازماندهی شده مطرح نشد. حتی چهره ای نظیر مولوی عبدالحمید که از منتقدان و مخالفان دولت اسرائیل بوده است در خطبه های نماز جمعه ی خود خواست راه حل دو دولتی را مطرح کرد که به صورت تلویحی به مشروعیت وجود دولت اسرائیل در کنار دولت فلسطینی اشاره دارد. این اظهار نظر مولوی عبدالحمید با حملات بسیار زیادی نیز مواجه شد. از سوی دیگر بخشی از حامیان جنبش «زن، زندگی، آزادی» به خصوص در جبهه ی مشروطه خواهان پهلوی دوست، چه قبل از وقایع 7 اکتبر (حمله نیروهای حماس از غزه به اسرائیل)، چه پس از آن، دائماً از دولت اسرائیل دفاع کرده اند. به عنوان مثال، رضا پهلوی در آوریل 2023 سفری نیز به اسرائیل داشت و با نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، دیدار کرد.
مخالفت با حمایت ایران از روسیه در جنگ با اوکراین: موضعگیری جمهوری اسلامی در حمایت از روسیه طی جنگ با اوکراین یک نقطه ی گسست از سیاست خارجی معمول جمهوری اسلامی بود، زیرا تا قبل از آن جمهوری اسلامی به صورت مستقیم در هیچ نزاع خارجی فراتر از منطقه مداخله نکرده بود. به عنوان مثال، در مورد کشمکش شیعیان کشمیر با دولت هند، جمهوری اسلامی هرگز وارد این درگیری نشد و با وجود اشتراک مذهبی با شیعیان این منطقه، هیچ موضعی علیه دولت هند نگرفت. اما در جنگ اوکراین، جمهوری اسلامی اقدام به حمایت از روسیه کرد، که موردی استثنایی در تاریخ سیاست خارجی جمهوری اسلامی بوده و مورد اعتراض مردم قرار گرفت. به عنوان مثال، در تظاهرات ایرانیان خارج از کشور، شاهد اعلام همبستگی با اوکراینی ها بوده ایم.
آرش عزیزی پس از کنار هم قرار دادن این سه جنبه به این سوال می پردازد که چرا و چگونه جنبش «زن، زندگی، آزادی» به این نقدها رسید؟
به تعبیر آرش عزیزی اگر بخواهیم به این پرسش به صورت خلاصه پاسخی بدهیم بایستی به شعار اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی رجوع کنیم: "نه شرقی نه غربی". اما این شعار نیز که ریشه در انقلاب 57 دارد همانند بسیاری از سایر شعارهای جمهوری اسلامی نظیر اقتصاد اسلامی و حتی فیزیک و پوشش اسلامی دقیقا معنای مشخصی ندارد. در سیاست خارجی نیز این ابهام به همین سیاق وجود دارد. به عبارتی، موضع سیاسی "نه شرقی و نه غربی" در عمل یک موضعگیری مبهم است. در بحبوحه ی انقلاب و در فضای جنگ سرد این امید وجود داشت که شعار "نه شرقی نه غربی" جایگزینی هم برای سیستم کمونیسم و هم برای سیستم سرمایه داری باشد. البته در دوره ی نخست وزیری دکتر مصدق نیز شاهد سیاست موازنه ی مثبت و منفی بودیم. به این معنی که ایران چگونه قصد داشت با ایجاد موازنه بین قدرتهای جهانی (بریتانیا، آمریکا و شوروی) استقلال خود را حفظ کند. اما ایراد سیاست "نه شرقی نه غربی" این است که باور دارد سراسر جهان سرشار از ظلم است و رسالت ما این است که با همه ی جهان باید جنگید.
در واقعیت چنین سیاست خارجی تا حدودی به سیاست خارجی آلبانی در دوران کمونیسم شباهت دارد، که در نزاع روسیه و چین از چین حمایت کرد و در نهایت با چین هم دچار تضاد شد، و در نهایت به صورت ایزوله شده و منزوی در اروپای شرقی باقی ماند. اما آلبانی تنها جمعیتی 3 میلیون نفری داشت و از لحاظ جغرافیایی موقعیت استراتژیک ایران را نداشت. در صورتی که جمهوری اسلامی در یک موقعیت استراتژیک قرار داشت و حتی پس از انقلاب نیز علیرغم ادعای سیاست "نه شرقی نه غربی" بلافاصله وارد جنگ با عراق شد، که کشوری با گرایشهای سیاسی شرقی بود. در واکنش به اشغال افغانستان توسط شوروی نیز از یک جنبش اسلامی علیه اشغال شوروی دفاع کرد. البته جمهوری اسلامی در سوریه هم در ابتدا از گروه اسلامگرای اخوان المسلمین سوریه حمایت کرد. اما در جریان کشمکش اخوان المسلمین در سوریه با حافظ اسد که به کشتار گسترده ی حما در سال 1982 توسط رژیم اسد انجامید، جمهوری اسلامی از اسد دفاع کرد.
در اواخر دوران جنگ نیز، بخشی از وزارت خارجه به این نتیجه رسیدند که سیاست "نه شرقی نه غربی" نمی تواند در واقعیت نتیجه گرا باشد. در این زمان نظریه ای در وزارت خارجه شکل گرفت که بهتر است با یک جبهه ی شرقی توافق شود. بنابراین علی اکبر ولایتی، وزیر خارجه وقت، به شوروی سفر می کند و این بحث را مطرح می کند که اگر شوروی حمایتهایی از ایران در جنگ با عراق به عمل آورد، ایران نیز در مورد افغانستان با شوروی همکاری خواهد کرد و احزاب اسلامی را علیه دولت کمونیستی افغانستان تحریک نخواهد کرد.
از آن زمان تا کنون، حتی پس از فروپاشی شوروی، دو اصل بنیادین سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دوران رهبری علی خامنه ای باقی مانده اند:
سیاست محور مقاومت، که به معنای دفاع از گروههای اسلامگرای منطقه علیه غرب است. این گروههای اسلامگرا عمدتا گروههای شیعه هستند. همچنین سیاست محور مقاومت نوعی مقابله جویی با توافقهای صلح اسرائیل با فلسطین در دهه ی 1990 نیز بوده است.
نگاه به شرق. این اصل به معنای ضدیت با غرب و اتحاد با هر قدرتی است که علیه غرب مقاومت می کند، مانند کره شمالی. البته سیاست نگاه به شرق در همه ی دوره های ریاست جمهوری یکدست نبوده است. در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد این سیاست با جدیت بیشتری پیگیری می شد اما در دوران حسن روحانی دولت جدیت کمتری به این سیاست داشت، اگرچه سپاه پاسداران همچنان پیگیر آن بود.
آرش عزیزی پس از تشریح زمینه های شکل دهنده ی سیاست خارجی جمهوری اسلامی از ابتدای تاسیس آن، به این بحث ادامه می دهد که سیاست خارجی در مطالبات مدنی و جنبشهای اعتراضی به اشکال مختلف مطرح بوده است. البته او به این نکته هم اشاره می کند که مواضع اجتماعی نسبت به سیاستهای خارجی در منطقه به یک شکل نبوده است. به عنوان مثال، مورد همکاری نظامی جمهوری اسلامی در عراق علیه داعش یکی از مواردی است که حمایت عمومی را به همراه داشته است. همچنان در مواردی نظیر شهدای حرم نیز چهره های سلبریتی اظهارات حمایتگرانه ای داشته اند.
در ادامه، آرش عزیزی تظاهرات جنبش سبز در روز قدس 1388 را به عنوان یکی از نقاط عطف تاریخی می داند که در آن موضوع سیاست خارجی و فلسطین در شعارها به صورت مشخصی مطرح شد، که در آن معترضان علیه سیاستهای مداخله گرایانه ی جمهوری اسلامی اعلام موضع کردند. یکی از این شعارها، شعار «مردم چرا نشستین؟ ایران شده فلسطین!» بود. این شعار به هیچ وجه شعاری ضدفلسطینی نیست، بلکه بر رنج مردم فلسطین صحه میگذارد، ولی بیان میکند که باید به جای مداخله در جنگهای منطقه ای به مشکلات مردم ایران اولویت داد. اما شعار اصلی ضدمداخله گری که در این روز مطرح شد، شعار «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» است. موضع این شعار این است که جمهوری اسلامی از سیاست محور مقاومت و صدور انقلاب عقب نشینی کند و به مسائل ایران بپردازد. این شعار نوعی مقبولیت در میان سایر مخالفان سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیز یافت.
همچنین، سیاست اسرائیل ستیزی جمهوری اسلامی از طرف چهره های مختلفی مورد انتقاد قرار گرفته است. از میان این چهره ها می توان به فائزه هاشمی، نماینده مجلس پنجم و دختر اکبر هاشمی رفسنجانی، اشاره کرد. همچنین مصطفی تاجزاده، معاون وزیر کشور در دولت خاتمی، از سیاست جمهوری اسلامی در قبال ممنوعیت شرکت در رقابتهای ورزشی با تیمهای اسرائیلی انتقاد کرده است.
همچنین آرش عزیزی از صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، نقل می کند، که منتقد جدی سیاستهای اسرائیل ستیزی جمهوری اسلامی است و اخیرا نیز کتابی تحت عنوان "تولد اسرائیل" نوشته، که در آن توضیح می دهد چرا پروژه ی تشکیل دولت اسرائیل یک مشروعیت تاریخی داشته است. به گفته ی آرش عزیزی، صادق زیباکلام نیز در این کتاب از راه حل دو دولتی دفاع می کند.
در ادامه، آرش عزیزی این نتیجه گیری را ارائه می دهد که شعارهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» در زمینه ی مطالبات مدنی در خلاء تولید نشده اند، بلکه ریشه در جنبشهای اجتماعی قبلی، از قبیل جنبش اصلاحات، جنبش زنان، و جنبش سبز دارند. در مورد مطالبات مدنی در قبال سیاست خارجی نیز همین قضیه صدق می کند. به عنوان مثال، در شرایط فعلی که حمایت از راه حل دو دولتی حتی از طرف برخی گروههای چپگرای افراطی در آمریکا می تواند به منزله ی حمایت از اسرائیل تلقی شود، از طرف برخی از چهره های سیاسی در ایران این موضوع مطرح می شود، که مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم یکی از این موارد اخیر است، که به دلیل حمایتشان از راه حل دو دولتی مورد هجمه شدید روزنامه کیهان قرار گرفتند. بنابراین چنین خواسته ای به شیوه های مختلف در بین برخی سیاسیون وجود دارد.
در پایان، آرش عزیزی اشاره می کند که اگر بخواهیم از خلال تحولات تاریخی سیاست خارجی ایران به یک راه حل دست یابیم که در آن، در عین حفظ استقلال، با جهان خارج نیز روابط دیپلماتیک داشته باشیم، می توان به سیاست خارجی دوره ی محمدرضا شاه پهلوی از زمان محمد مصدق نگاه کرد. حتی پس از کودتا و سقوط دولت مصدق، همچنان بخشی از وزارت خارجه مواضع استقلال-گرایانه ی دولت مصدق را ادامه دادند. در نتیجه، سیاست خارجی دوره ی محمدرضا شاه پهلوی در عین حال که با آمریکا و کشورهای غربی روابط حسنه و سازنده داشت، با کشورهای سوسیالیستی شرقی نظیر ویتنام، شوروی و کشورهای اروپای شرقی، روابط کامل دیپلماتیک داشت. همچنین، دولت شاه در منطقه، علاوه بر کشورهای عربی، با اسرائیل نیز روابط غیر رسمی داشت و از طرف دیگر به سازمان آزادیبخش فلسطین نیز کمک می کرد. این سیاست می تواند سیاستی بر مبنای استقلال باشد که مبتنی بر هیچ محور و بلوک بندی نیست. سیاستی که شاید بتوان آن را "هم شرقی و هم غربی" نام نهاد.
**********
در ادامه، دکتر علی بنوعزیزی در جمع بندی مباحث دکتر آرش عزیزی بر این نکته تاکید کرد که آنچه جنبش «زن، زندگی، آزادی» را متمایز می سازد ویژگی فراگیر بودن و مطالبه ی آزادی برای همه ی افراد بوده است و تفاوتی میان مرد و زن نمی گذارد. به نحوی که جمعیت قابل توجهی از مردان نیز به این جنبش پیوستند و به حمایت از زنان پرداختند. در مورد سیاست خارجی جمهوری اسلامی، علی بنوعزیزی به موضوع صدور انقلاب اشاره می کند که از ابتدا در صحبتهای خمینی مشخص بود. این ایده به شکل بارزی سیاست ایران پس از انقلاب را شکل داد و منافع ملی ایران در مقایسه با منافع ایدئولوژیک انقلابی جنبه ی ثانویه پیدا کرد. به عقیده ی علی بنوعزیزی، این ادعای رهبری جهان اسلام که تنها 15 درصد از جمعیت آن را شیعیان تشکیل می دهند، برای جمهوری اسلامی به یک مشکل و مسئله تبدیل شد. حتی یاسر عرفات که به عنوان اولین مهمان خارجی جمهوری اسلامی با وقوع انقلاب به ایران سفر کرده بود، پس از شروع جنگ ایران و عراق، از صدام حسین پشتیبانی کرد. البته تمام کشورهای اسلامی به استثنای سوریه از عراق حمایت کردند.
علی بنوعزیزی تصریح کرد که سیاست خارجی جمهوری اسلامی تا حدود زیادی مبنی بر ایده ی نابودی اسرائیل پایه ریزی شد. علی بنوعزیزی اضافه می کند که تحولات اخیر به خصوص سقوط دولت بشار اسد در سوریه، سران جمهوری اسلامی را متوجه این موضوع کرده که سیاست فعلی آنها در منطقه شکست خورده است. به باور علی بنوعزیزی آنچه از لحاظ سیاست خارجی ایران در منطقه از این پس حساسیت بیشتری خواهد داشت، مسئله ی هسته ای خواهد بود.
از لحاظ تحولات اجتماعی نیز، علی بنوعزیزی به موضوع سکولاریزه شدن جامعه ی ایران اشاره می کند، چنانکه پیمایشها و نظرسنجی های اخیر در ایران نشان می دهد که گرایش دینداری کاهش قابل توجهی داشته است و مطالبات آزادی حجاب در جنبش «زن، زندگی، آزادی» تبلور چنین تغییرات ارزشی در جامعه است.
**********
پس از پایان ارائه ی مباحث، این پرسشها از طرف امین فیض پور، مدیر پنل، مطرح شد که ماهیت و هویت جنبش «زن، زندگی، آزادی» از ابتدای شکلگیری تا کنون چگونه تغییر کرده و تاثیر عوامل خارجی بر این تحولات چگونه بوده است؟ آیا تحولات جنبش «زن، زندگی، آزادی» خودجوش و بازتاب تحولات واقعی جامعه ایرانیان بوده است و یا اینکه عواملی خارجی قصد مداخله و تغییر ایده های آن را به نفع خود داشته اند؟ به عنوان مثال امین فیض پور به تجربه ی شخصی اش در سازماندهی تظاهرات در شهر بوستون اشاره کرد که در ابتدا با استقبال گسترده روبرو شد. به عقیده ی امین فیض پور، پس از مدتی با قوت گرفتن ایده ی براندازی به عنوان هدف اصلی جنبش از طرف بخشی از معترضان، استقبال عموم رو به کاهش نهاد تا اینکه روند تظاهرات متوقف شد. امین فیض پور این پرسش را اضافه می کند که آیا جنبش «زن، زندگی، آزادی» از ابتدای شکلگیری ماموریت تحقق چنین ایده ای را به عهده داشته است و از سخنرانان می خواهد که نظرشان را در مورد کاهش استقبال عمومی به ادامه ی شرکت در تظاهراتها نیز بیان کنند.
آرش عزیزی در پاسخ به این پرسش بیان می کند که ابتدا لازم است تعریف خود را از جنبش اجتماعی تدقیق کنیم. آرش عزیزی جنبشهای اجتماعی را نوعی حرکت اجتماعی می داند که دارای سازماندهی، ایدئولوژی و شعارهایی است که خواسته های آن را نمایندگی می کند. بخشی از جنبشها ممکن است به پیروزی برسند و به اهداف خود دست یابند و برخی هم ممکن است به دلیل عدم سازماندهی مناسب شکست بخورند. در مورد جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز باید این نکته را ذکر کرد که این شعار ابتدا در جنبشهای اجتماعی کردستان شکل گرفته بود. بعدها این شعار توسط معترضان در ایران نیز مورد استقبال قرار گرفت و بعنوان یک درد مشترک همگانی شد. در مورد ماهیت این جنبش نیز باید گفت که جنبش «زن، زندگی، آزادی» در ادامه ی اعتراضات جنبش زنان در ایران است که از دهه های گذشته تا کنون ادامه یافته است. به نظر آرش عزیزی، شعارهای کلیدی این جنبش معطوف به تحقق یک زندگی نرمال است. منظور مردم از زندگی نرمال این است که خواهان حاکمیتی هستند که از سیاستهای مداخله گرانه در منطقه و ایده ی صدور انقلاب دست بردارد. همچنین، جنبش «زن، زندگی، آزادی» در تداوم خواسته های مدنی ای است که در انقلاب مشروطه مطرح شدند. قطعاً نمایندگی حقوق زنان و اعتراض به سرکوب زنان از ویژگیهای اصلی این جنبش بوده است.
آرش عزیزی سپس در پاسخ به این پرسشها که براندازی چیست و آیا ایده ی براندازی ممکن است تقویت کننده ی خشونت* و تحکیم استبداد در جمهوری اسلامی باشد افزود که بایستی در نظر داشته باشیم که همه ی جنبشهای اجتماعی در وهله ی اول بدنبال تغییر وضعیت موجود در جهت مطالبات و اهدافشان بوده اند. به همین ترتیب مردم ایران نیز در طی همه ی این سالها از راههای مختلف برای تغییر سیاستهای جمهوری اسلامی تلاش کرده اند. در ایران نیز مردم همه ی راههای صلح آمیز را امتحان کرده اند و هیچگاه طرفدار خشونت نبوده اند. به عنوان مثال، در انتخابات 1376 عموم مردم به ریاست جمهوری محمد خاتمی رای دادند. حتی پس از تجربه ی سرکوب جنبش سبز در سال 1388، مردم در سال 1392 نیز به حسن روحانی، نماینده اطلاح طلبان، رای دادند. اما جمهوری اسلامی در همه ی مقاطع از تغییر و همراهی با مطالبات مردم سر باز زده است. بنابراین، ایده ی براندازی در این مقطع بیش از هر زمان دیگری برای تغییر حاکمیت مطرح شده است و لزوماً یک ایده خشونت آمیز نیست. دکتر عزیزی، بنابراین، تأکید کرد که در حالت ایده آل خواست عموم مردم و خود او، بعنوان یک روشنفکر و تاریخدان، براندازی یا گذار صلح آمیز و پرهیز از خشونت مسلحانه، از جمله جنگ، است. پروفسور بنوعزیزی نیز این موضوع را تصدیق کرد که شکی نیست که راه حل عبور از استبداد در جمهوری اسلامی باید صلح آمیز و عاری از خشونت مسلحانه باشد*.
خواست تغییر جمهوری اسلامی البته از سال 1388 قوت گرفت. این خواستِ جنبش سبز در واکنش به تقلب در انتخابات بود، که در آن معترضان ابتدا بطور کاملاً صلح آمیز شعار "رای من کجاست" را سر دادند، و سپس، با شروع سرکوب شدید جنبش و خشونت عریان از سوی حکومت، به شعار "مرگ بر دیکتاتور" رسیدند. این شعار در جنبشهای اعتراضی بعدی نیز ادامه یافت. در اعتراضات دی 1396، شعار "مرگ بر دیکتاتور" یک شعار اصلی در تظاهراتها بود. البته مفهوم براندازی می تواند معانی مختلفی داشته باشد. ولی مشکل اصلی این است که منادیان جنبش «زن، زندگی، آزادی» نتوانسته اند بدیلی جدی برای جمهوری جمهوری اسلامی تعریف کنند. به گفته دکتر عزیزی، باید اعتراف کنیم که صحنه ی مخالفان جمهوری اسلامی یک صحنه ی فکاهی و مضحکه است. اوپوزیسیون جمهوری اسلامی با واقعیتهای ایران ارتباطی ندارد. علیرغم اینکه در ایران فعالان مدنی و سیاسی بسیار مهمی نظیر اسماعیل بخشی (فعال کارگری)، نرگس محمدی (فعال سیاسی حقوق زنان و برنده ی جایزه صلح نوبل) و نسرین ستوده (فعال حقوق زنان و وکیل) حضور دارند، اما این فعالان نتوانسته اند اقدام به سازماندهی کنند و یک جایگزین ارائه دهند. فعالان خارج از کشور حتی در خارج از کشور نیز قادر به سازماندهی نبوده اند. به عنوان مثال حتی یک انجمن دانشجویی کوچک مشابه کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور در قبل از انقلاب تشکیل نشده است.
آرش عزیزی در پایان افزود که مشکل اصلی مخالفان جمهوری اسلامی نوع کنش آنان است که تفرقه برانگیز است. به عقیده ی آرش عزیزی، همه ی توجه مخالفان جمهوری اسلامی به این موضوع متمرکز است که به جای وحدت و سازمانی، با یکدیگر مخالفت و دشمنی کنند. واقعیت امر این است که مخالفان جمهوری اسلامی نتوانسته اند یک وزنه ی سیاسی ایجاد کنند. آرش عزیزی در نتیجه گیری تحلیل خود گفت که در شرایط فقدان یک بدیل برای جمهوری اسلامی، امیدی که می توان داشت این است که بخشی از درون بدنه ی خود جمهوری اسلامی اقدام به استحاله و تحول نماید و به سمت تغییر و اصلاح حرکت کند.
*در رابطه با اهمیت بنیادین و نقش کلیدی پرهیز از خشونت مسلحانه در پیشبرد و موفقیت جنبش های ضداستبداد و پایداری دموکراسی های برخاسته از آنها به این قسمت از جلسات گذشته حلقه ایران که در دانشگاه هاروارد برگزار شد مراجعه کنید:
بعلاوه، می توانید برای اطلاعات بیشتر در زمینه تحلیل جنبش "زن، زندگی، آزادی" و راهکارهای مناسب برای دستیابی به آزادی و دموکراسی به این مجموعه جمع آوری شده توسط حلقه ایران و این میزگرد خاص با عنوان "گفتگویی پیرامون جنبش اعتراضی ایرانیان: #مهسا_امینی" که در اکتبر 2022 (مهر 1401) در دانشگاه هاروارد برگزار شد نیز مراجعه کنید.
معرفی سخنرانان:
آرش عزیزی نویسنده، مترجم و تاریخدان است. او در حال حاضر پژوهشگر مهمان در دانشگاه بوستون و نویسنده مجله «آتلانتیک» در آمریکا است. او از دانشگاه نیویورک، دکترای تاریخ و مطالعات خاورمیانه دارد. اولین کتاب او به انگلیسی «فرمانده در سایه» نام دارد و روایتی است از زندگی قاسم سلیمانی. دومین کتاب او به انگلیسی با عنوان «ایرانیان چه میخواهند: زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۴ منتشر شد. پژوهشهای دانشگاهی او در مورد تاریخ جنبشهای انقلابی چپ و اسلامگرا در ایران و جهان عرب در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی و نقششان در جنگ سرد جهانی است. بیش از ده کتاب از ترجمههای او به فارسی منتشر شدهاند. نوشتههای او در مورد سیاست و تاریخ و سینما در نشریات متعددی منتشر شدهاند.
علی بنوعزیزی، استاد علوم سیاسی در دانشگاه بوستون کالج است. علایق علمی علی بنوعزیزی فرهنگ سیاسی خاورمیانه، مطالعه تطبیقی دین، جامعه مدنی و سیاست در خاورمیانه، تاریخ اجتماعی ایران، سیاست داخلی و روابط خارجی معاصر است. پروفسور بنوعزیزی در حال حاضر علاوه بر سمت استاد پژوهشگر در بوستون کالج، عضو هیئت علمی وابسته در مرکز مطالعات بین الملل موسسه فناوری ماسوچوست (ام آی تی) نیز می باشد. او پیشتر ریاست انجمن مطالعات خاورمیانه در آمریکای شمالی و انجمن مطالعات ایران را به عهده داشته است. او در پرینستون، هاروارد، دانشگاه عبری اورشلیم، ام آی تی و دانشگاه آکسفورد نیز استاد مهمان بوده است.
منابع:
Comments