آیا اخراج دستهجمعی مهاجران پاسخی مناسب به مسئله مهاجرت است؟
- امین
- Oct 12
- 10 min read
Updated: Nov 22
آرش نصر اصفهانی
پژوهشگر جامعه شناسی و فعال حوزه حقوق مهاجران
سپیده سالاروند
پژوهشگر، ژورنالیست و فعال حوزه حقوق مهاجران
شهرام خسروی
استاد انسان شناسی و مطالعات مهاجرت، دانشگاه استکهلم سوئد
چکیده:
آیا وطن یک واقعیت حقوقی-اقتصادی مبتنی بر مرز، ظرفیت و منافع ملی است، یا یک مفهوم اخلاقی-فلسفی مبتنی بر همزیستی، تاریخ مشترک و حساسیت به رنج طردشدگان؟
آیا روایتهای تهدید بر زندگی روزمره و زیست اجتماعی تمامی افغانستانیهای ساکن ایران یکسان تاثیر گذاشته است؟
در این جلسه با حضور سه متخصص و پژوهشگر مسئله مهاجرت در داخل و خارج از ایران، تلاش کردیم به سؤالاتی از این دست پاسخ دهیم. ریشههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی چنین رفتارهایی را جستوجو کردیم تا به درکی بهتر از بحران اخراج دستهجمعی مهاجران افغانستانی از ایران برسیم و راهکارهایی برای بهبود شرایط برای هموطنان خود در ایران و همچنین پناهندگان افغانستانی ارائه کنیم.
ویدیوی کامل نشست:
پادکست این نشست:
گزارش نشست
سخنرانی ابتدایی آرش نصر اصفهانی:
دکتر نصر اصفهانی بحث خود را با موشکافی واژه "جمعی" آغاز میکند و توضیح میدهد که اخراجهای اخیر و ابطال یکشبه مدارک اقامتی گروهی از مهاجران (بهویژه دارندگان «برگ سرشماری») بدون بررسی پروندههای فردی آنها بوده است. او معتقد است که این "رویکرد جمعی"، فقط مختص به این طرح نبوده، بلکه اساس پارادایم کلی سیاست ایران در قبال افغانستانیها در طی بیش از چهار دهه گذشته است. در این پارادایم، مهاجران افغانستانی، صرف نظر از مدت زمان حضورشان، به عنوان آوارگان موقت شناخته شدهاند که نیازمند خدمات بشردوستانه هستند و قرار است روزی به کشور خود بازگردند. این نگاه "موقتی" باعث شده است که مسیرهای ادغام اجتماعی و اقتصادی، از جمله حق مالکیت زمین، اشتغال پایدار و دسترسی به حقوق شهروندی، برای این جمعیت مسدود شود.
او در ادامه تحلیل خود را فراتر از یک «سیاست اداری غلط» میبرد و معتقد است که این پارادایم، در واقع تأمینکننده منافع مهمترین گروههای ذینفع است:
• کارفرمایان ایرانی: اقتصاد ایران به شدت به نیروی کار ارزان، بدون قدرت چانهزنی و ناپایدار افغانستانی وابسته است. وضعیت حقوقی ضعیف این کارگران، بهرهکشی اقتصادی را تضمین میکند و این مسئله عامل اصلی تداوم حضور آنها در ایران است.
• بخشهایی از جامعه ناراضی: در مناطقی که تمرکز جمعیت مهاجران بالاست، بخشهایی از جامعه به دلیل نگرانی در مورد رقابت شغلی، افزایش قیمت مسکن و فشار بر منابع زیرساختی (مانند آب و برق)، نسبت به حضور آنها ناراضی هستند. اخراجهای دستهجمعی، پاسخی ملموس و قابل درک -و شاید عوامفریبانه- به این نارضایتیهاست. نصر با اشاره به افزایش جمعیت افغانستانیها در حواشی تهران پس از سال ۱۴۰۰، توضیح میدهد که چگونه دولت با اخراج «زنان و کودکان» به نارضایتی مردم پاسخ میدهد، در حالی که «مردان» به عنوان نیروی کار باقی میمانند و این نیاز اقتصادی نیز تأمین میشود.
• دولت: حکومت با ایجاد یک توازن میان این دو گروه، هم نیاز اقتصادی را برآورده میکند و هم با مدیریت خشم عمومی، امنیت اجتماعی را تأمین میکند. در این پارادایم، مهاجران در یک موقعیت حقوقی ضعیف نگه داشته شده - و مورد سوء استفاده قرار میگیرند- و هرگونه سازماندهی یا اعتراض آنها سرکوب میشود.
دکتر اصفهانی در نهایت به یک چالش بزرگ اشاره میکند: آیا میتوان یک سیاست بدیل داشت؟
او معتقد است که صرفاً توسل به اخلاق و ایدههای انتزاعی در مورد یک جامعه شمولگرا کافی نیست. برای تغییر وضعیت، نیاز به یک نیروی اجتماعی مؤثر است که بتواند با ارائه راه حلهای عملی، ملموس و قابل فهم (مثل سیاستگذاری و قانونگذاری مناسب) برای مردم ایران، آنها را قانع کند که یک سیاست همزیستی میتواند به نفع آنها نیز باشد.
سخنرانی ابتدایی سپیده سالاروند:
سپیده سالاروند بحث خود را با یک دغدغه اخلاقی و انسانی آغاز میکند: چگونه میتوان به صورت فردی نشان داد که همدست این تبعیض نیستیم؟ او بر شکننده بودن مرز "قانونی و غیرقانونی" (در اشاره به بحث "غیرقانونی" بودن بخشی از مهاجران که بعنوان یک دلیل موجه برای اخراج دسته جمعی آنان استفاده میشود) تأکید میکند و توضیح میدهد که این مرز، یک امر ثابت نیست، بلکه یک تصمیم اداری است که هر لحظه میتواند تغییر کند. او با مرور تاریخچه مهاجرت افغانستانیها به ایران از دهه ۱۳۵۰، نشان میدهد که چگونه سیاستها از سیاست درهای باز دهه ۶۰ تا محدودیتهای سختگیرانه دهه ۷۰ و پیچیدگیهای اخیر، دائماً در نوسان بوده است.
سالاروند به توضیح انواع مدارک اقامتی میپردازد و شکنندگی هر یک را تشریح میکند:
• کارت آمایش: معتبرترین مدرک برای مهاجران قدیمی است، اما بسیاری از دارندگان آن به دلیل موانعی مانند ازدواج با فردی با مدرک متفاوت، یا عدم توانایی در پرداخت هزینههای سنگین تمدید، به اجبار از پوشش این طرح خارج میشوند.
• پاسپورت خانواری: این مدرک که در سال ۱۳۸۹ برای مهاجران فاقد مدرک صادر شد، با اجبار به تبدیل آن به پاسپورت فردی و تحمیل هزینههای گزاف، بسیاری از خانوادهها را به سمت غیرقانونی شدن سوق داد.
• برگ سرشماری: این برگهها که برای مهاجران جدید صادر شده بود، یکشبه بیاعتبار شدند و صاحبان آنها، که با سختیهای فراوان آنها را به دست آورده بودند، در معرض اخراج قرار گرفتند.
او تأکید میکند که اخراج یک تصمیم اداری نیست، بلکه یک فاجعه انسانی است. او بر این نکته اصرار دارد که بسیاری از مهاجران اخراجی، نسلهای دوم و سومی هستند که در ایران متولد شدهاند و هیچ شناختی از افغانستان ندارند. برای آنها، اخراج به معنای جدا شدن از مدرسه، از دست دادن فرصتهای تحصیلی، و حتی روبهرو شدن با خطراتی مانند ازدواج اجباری است. وی مهاجرین افغانستانی را همسرنوشت با رنج ایرانیان میداند و معتقد است که نباید این واقعیت را انکار کرد.
سخنرانی ابتدایی شهرام خسروی:
شهرام خسروی از جایگاه یک انسانشناس بحث را به سطح عمیقتری میبرد و به پرسشهای بنیادی در مورد معنای ملت و مرز میپردازد. او معتقد است که ریشه اصلی این بحران، تقابل بر سر آمار نیست، بلکه بر سر تعریف ما و دیگری است.
او به این نکته اشاره میکند که بحرانهای مدرن اقتصادی و سیاسی در ایران با افزایش فشارهای روزمره بر زندگی مردم در حال از بین بردن ظرفیتهای فرهنگی برای وحدت در عین کثرت است. این شرایط بستری را برای فاشیسم دولتی فراهم میکند تا با ساختن یک دشمن خارجی (یعنی مهاجران)، یک همبستگی جعلی را در جامعه ایجاد کند. خسروی با آرش نصر همصدا است که صرفاً داشتن ایدههای آرمانی در مورد یک ایران شمولگرا کافی نیست و باید به سؤالات سخت و عینی مردم پاسخ داد. وقتی دولت اخراج دو میلیون نفر را با کاهش فشار بر منابع آب و برق مرتبط میسازد، این سیاست برای یک شهروند عادی کاملاً قابل فهم میشود. او تأکید میکند که جامعه مدنی و دانشگاهی ایران در این زمینه به اندازه کافی فکر و مطالعه نکردهاند و، به همین دلیل، در ارائه راهحلهای عملی و قابل پذیرش برای جامعه ناکام ماندهاند.
گفتگوی میزگرد:
سؤال اول: معنای مرز چیست و بر اساس کدام تعریف از وطن و هموطن میتوانیم افرادی را در داخل یا خارج از این مرزها بدانیم؟
آرش نصر بر ضرورت عبور از آرمانگرایی انتزاعی به سوی عملگرایی تأکید میکند. او معتقد است که فعالان مدنی و روشنفکران، با تمرکز بر ایدههای کلی و بلندمدت در مورد یک جامعه آرمانی از واقعیتهای ملموس زندگی مردم ایران و دغدغههای روزمره آنها دور افتادهاند.
او معتقد است که سیاستهای اخراج دستهجمعی با مرتبط کردن آنها به مشکلات منابعی مانند آب و برق، برای شهروندان عادی قابل فهم شدهاند. نصر هشدار میدهد که تا زمانی که جامعه مدنی نتواند یک سیاست بدیل قابل درک و ملموس ارائه دهد که همزمان به دغدغههای مردم ایران و رنج مهاجران پاسخ دهد، تنها در حلقههای بسته خودشان صحبت خواهند کرد. او نتیجه میگیرد که این ناتوانی ما را در مسیری قرار داده که هر روز از اهدافمان دورتر میشویم.
سؤال دوم: روایت تهدیدپنداری افنستانیها از کجا نشأت میگیرد و ذینفعان این روایت چه کسانیاند؟ آیا این روایت بر تمام افغانستانیها با تکثرشان به یک اندازه مؤثر است؟
سالاروند بیان میکند که وضعیت «موقتی» نگه داشته شدن مهاجران افغانستانی در ایران، علت اصلی شکنندگی حقوقی و انسانی آنهاست. او میگوید سیاستهای دولتی، با عدم ادغام اجتماعی و جلوگیری از دریافت مدارک هویتی و تابعیت، آنها را در موقعیتی قرار داده که هر لحظه قابل اخراج باشند.
سالاروند با اشاره به قدرت رسانهای و امنیتی حکومت برای سرکوب صدای مخالفان و ترویج گفتمان اخراج مهاجران میگوید که فعالان مدنی در برابر این وضعیت بیقدرت هستند و تنها در حلقههای بسته خودشان صحبت میکنند. با این حال، او تأکید میکند که با وجود همه مشکلات، مهم است که بر سر اصل اخلاقیِ غیرقانونی نبودن انسان بمانیم، حتی اگر حرف ما به گوش کسی نرسد.
سؤال سوم: در ادامه امین فیضپور از دکتر خسروی پرسید که آیا میتوان راه حلی عملی و غیرآرمانگرایانه برای این مسئله پیدا کرد به نحوی که کمترین ضرر و بیشترین سود را برای هردو گروه درگیر یعنی ایرانیان و افغانستانیها داشته باشد؟
شهرام خسروی با وجود بدبینی نسبت به پیروزی در مبارزه جهانی علیه فاشیسم و نژادپرستی، بر این باور است که نباید از تلاش دست کشید. او به مثال دونالد ترامپ در آمریکا و رشد فاشیسم در اروپا اشاره میکند تا نشان دهد که این مسئله تنها مختص ایران نیست بلکه یک مشکل جهانی است.
او تأکید میکند که یکی از راههای مقاومت، اصرار بر اجرای صحیح قانون است. او معتقد است که قانون نباید دلبخواهی اجرا شود یا زمینهساز اعمال غیرقانونی (مانند کلاهبرداری از مهاجران) شود. خسروی این رویکرد را تنها راهی میداند که میتوان از طریق آن، در مقابل سیاستهایی که در تضاد با اصول انسانی هستند ایستادگی کرد. او این مسئله را فراتر از مرزهای ایران میداند و آن را یک وظیفه جهانی مینامد.
در ادامه آرش نصر هم نکتهای به سخنان شهرام خسروی اضافه میکند:
آرش نصر در این بخش از جلسه، پیشنهادهای فنی و عملیاتی برای بهبود وضعیت مهاجران افغانستانی را مطرح میکند. او تأکید دارد که باید میان وضعیتهای حقوقی مختلف مهاجران (پناهجو، پناهنده، مهاجر) تمایز قائل شد و مسیر روشنی برای دریافت اقامت دائم و تابعیت ایرانی، بهویژه برای نسل دوم و سوم، ایجاد کرد. او با اشاره به اینکه میتوان با اعطای تابعیت به تعداد محدودی از مهاجران، بخش بزرگی از مشکل را حل کرد، میگوید این کار مستلزم تغییر در قوانین و سیاستگذاریهای بلندمدت است.
او همچنین بر ضرورت کاهش تنشهای اجتماعی تأکید میکند. او معتقد است با مدیریت بهتر توزیع جغرافیایی مهاجران در کشور، میتوان از تمرکز جمعیت در یک نقطه و فشار بر منابع جلوگیری کرد. او در نهایت، اجرای این راهحلهای فنی را نیازمند حمایت اجتماعی میداند.
سؤال چهارم: یکی از راه حل های مهم برای معضل مهاجرتهای دسته جمعی و وسیع، کمک به بهبود وضعیت در کشوریست که مهاجر از آنجا مهاجرت میکند (کشور مبدأ: در این مورد افغانستان)، امری که توسط کشورهای غربی نیز در کمک های بشردوستانه آنها به کشورهای ضعیف طی دهه های اخیر مورد توجه بوده است. نظر شما در این باره چیست؟ آیا جمهوری اسلامی و ایران چنین ظرفیتی برای همکاری با دولت های افغانستان، پاکستان و سایر کشورهای منطقه دارند؟
شهرام خسروی در این بخش از صحبتهای خود ریشه بحران مهاجرت را نه در مردم، بلکه در سیاستهای حکومتی و مشکلات جهانی، مانند جنگ و تحریم، میداند. او به گزارشی اشاره میکند که نشان میدهد «جنگ علیه ترور» (سیاست راستگرایان آمریکا و سایر کشورهای متحد آن) به آوارگی میلیونها نفر در منطقه انجامیده است.
خسروی تأکید میکند که مشکلات اقتصادی مردم ایران، مانند بیکاری و حقوق پرداخت نشده، ناشی از تحریمها و سیاستهای داخلی دولت است، نه وجود کارگران مهاجر. او با اشاره به اینکه دولت با طرحهایی چون تذکر حجاب به اتباع بیگانه یا استفاده از مهاجران برای جبران کمبود جمعیت، به این بحران دامن زده، میگوید که "این مشکل از بالا ایجاد شده و باید از همانجا نیز حل شود".
در اینجا سپیده سالاروند نیز نکتهای به این پاسخ افزود: او با اشاره به اینکه دولتها همواره تلاش میکنند تقصیر همه چیز را گردن یک نفر بیندازند، این بحران را ناشی از ناتوانی در حل ریشهای مسائل میداند. او معتقد است که تا زمانی که دولتها از نگاه امنیتی به مهاجران دست نکشند، هیچ راهحلی کارآمد نخواهد بود و وضعیت فعلی ادامه خواهد داشت.
سوال و جواب با مخاطبان نشست:
در اینجا امین فیضپور سؤال یکی از شنوندگان را از آرش نصر و شهرام خسروی پرسید. سؤال این بود که "انسان مهاجر را چگونه انسانی میتوان فهم کرد؟"
آرش نصر در این بخش از صحبتهایش بر ضرورت تغییر رویکرد در گفتوگو با جامعه ایرانی تأکید میکند. او معتقد است که طرح ایدههای رادیکالی مانند «جهانی بدون مرز» یا «وطن شمولگرا» در شرایط فعلی، غیرعملی و بیثمر است زیرا چنین ایدههایی برای عموم مردم غیرقابل درک هستند و به گفتوگو منجر نمیشوند.
به جای آن، نصر پیشنهاد میکند که باید از یک زبان مشترک استفاده کرد؛ زبانی که بر همسرنوشتی و رنجهای مشترک مردم ایران و کشورهای همسایه در منطقه (جنوب غرب آسیا) متمرکز است. او تأکید میکند که مشکلات ایران، مانند مبارزات زنان یا تلاش برای دموکراسی، با مسائل مردمی در کشورهایی چون عراق، سوریه و افغانستان شباهت زیادی دارند. او بر این باور است که طرح بحث از این منظر، به جای استفاده از ایدههای انتزاعی، میتواند پذیرش بیشتری در میان جامعه پیدا کرده و به گفتگوهای مؤثرتری منجر شود.
شهرام خسروی در این بخش، بر اهمیت صدای مهاجران در گفتمانسازی تأکید میکند. او معتقد است با وجود اینکه بحثها در مورد راهحلها و گفتوگو با جامعه ایرانی ضروری است، اما نباید از مخاطب اصلی، یعنی خود مهاجران، غافل شد.
او به افزایش تعداد نشستها و برنامههایی در ایران که مهاجران نیز در آن شرکت میکنند اشاره کرده و این روند را مثبت میداند. او تأکید میکند که باید فضایی ایجاد شود که مهاجران بتوانند با احساس اطمینان در این بحثها شرکت کرده و حرف خود را بزنند. به باور او، تا زمانی که صدای آنها به اندازه کافی شنیده نشود و نگاهشان در نظر گرفته نشود، هیچ راهحل پایداری برای این بحران پیدا نخواهد شد.
در این مسئله نقش جامعه مدنی ایران چه میتواند باشد؟
سپیده سالاروند به کماثر بودن اقدامات جامعه مدنی در برابر سیاستهای دولت اشاره میکند. او میگوید با وجود برگزاری نشستها و کمپینها، در سطح عملی شاهد اقدامات متضادی هستیم؛ به عنوان مثال، مأموران بهزیستی به دنبال اخراج کودکان غیرقانونی از مراکز خودگردان هستند (امری که کارمند بهزیستی هیچ نقشی در آن نباید داشته باشد)!
او انهدام سازمانها و نهادهای مدنی -توسط جمهوری اسلامی- در سالهای اخیر را علت اصلی این ناتوانی میداند (از جمله انحلال جمعیت امداد امام علی). به باور او، نهادهایی که میتوانستند در شرایط بحرانی با هم همکاری کنند، اکنون به گروههای کوچک و پراکنده تبدیل شدهاند که تنها قادر به ارائه خدمات محدود هستند. این وضعیت، منجر به عدم توانایی در اقدامات جدی و مؤثر، مانند آنچه در گذشته انجام میشد، شده و عملاً راه را برای اقدامات ضد انسانی هموار کرده است.
معرفی سخنرانان:
سپیده سالاروند دانشآموخته مطالعات فرهنگی و ساکن تهران است. او به مردمنگاری علاقهمند بوده و در حوزه کودکان و کودکانِ کار مهاجر فعالیتهای پژوهشی و عملی انجام داده است. از جمله آثار او میتوان به کتاب «انگار لال شده بودم: مردمنگاری کودکان کارگر افغانستانی» اشاره کرد که در سال ۱۳۹۸ توسط نشر خرد سرخ منتشر شد. علاوه بر این، او به همراه آیدین حلالزاده فیلم مستندی با عنوان "گود" ساخته که برای اولین بار در سال ۱۴۰۰ به نمایش درآمد.
آرش نصر اصفهانی پژوهشگر اجتماعی ساکن ایران است و مدرک دکترای خود را در جامعهشناسی از دانشگاه تهران دریافت کرده است. حوزه اصلی پژوهش آرش "مطالعات پناهندگان افغانستانی در ایران" است. او همچنین نویسنده کتاب «در خانه برادر» در همین زمینه است.
شهرام خسروی استاد انسانشناسی اجتماعی در دانشگاه استکهلم است. او همچنین تحقیقات میدانی در مورد پیامدهای اخراج مهاجران افغان انجام داده است. کتاب ویرایششدهی «پس از تبعید: دیدگاههای قومنگاری» (انتشارات پالگریو، ۲۰۱۷) و چندین مقاله، حاصل این پروژه بودهاند.