ایدئولوژی و موسیقی در ایران
- امین
- Oct 12
- 11 min read
واکاوی کارکرد موسیقی در شکل گیری هویت و تاریخ-باوری جمعی
ارمغان فخرایی راد
پژوهشگر موسیقی شناسی، دانشگاه پنسیلوانیا
پیام یوسفی
آهنگساز، نوازنده و استاد موسیقی شناسی، دانشگاه فلوریدا
چکیده:
در این جلسه، با الهام از تحقیقات و رسالههای دکترای ارمغان فخراییراد و پیام یوسفی، به بررسی درهمتنیدگیهای پیچیده میان موسیقی، ایدئولوژی و هویت در ایران پرداختیم. این گفتوگو با نگاهی به طیف متنوعی از سنتهای موسیقایی -موسیقی کلاسیک ایرانی تا سنتهای موسیقایی شهرهای بندری جنوب کشور- به این پرسش میپردازد که موسیقی چگونه نهتنها از سیاست تأثیر میپذیرد، بلکه خود به عنوان عاملی فعال در شکلگیری سیاستها، هویتهای جمعی، و بازسازی حافظه و تاریخ ایفای نقش میکند. با تمرکز بر مفاهیمی چون سبک، فضا و حافظه موسیقایی، به بررسی چگونگی بازتاب یا به چالش کشیدن روایتهای ایدئولوژیک مسلط از طریق اجراهای موسیقایی پرداخته، و موسیقی را به عنوان میدانی برای تنش، معناپردازی و گشودن افقهایی برای روایتهای بدیل و اشکال متفاوتی از تعلق جمعی در نظر میگیریم. در این چارچوب، ارمغان بخشی از یافتههای پژوهش دکترای خود را درباره ارتباط میان هویت، خاطره جمعی و موسیقی در جنوب ایران ارائه کرد؛ پژوهشی که به درهمتنیدگی موسیقی با میراث متناقض و چندلایهی نفت و بندر در این جغرافیا میپردازد. همچنین، دکتر یوسفی بخشهایی از رساله دکترای خود را با عنوان «سیاستهای سبک در موسیقی کلاسیک ایرانی» (دانشگاه هاروارد، ۲۰۲۳)، همراه با تحقیقات انجام شده در مورد مقاومت و موسیقی در جامعه ایران در نوزده سال گذشته، ارائه کرد.
ویدیوی کامل نشست:
گزارش نشست:
سخنرانی ابتدایی ارمغان فخرایی راد:
این گفتار، پژوهشهای ارمغان فخراییراد در زمینه قومموسیقیشناسی (Ethnomusicology) ایران را بهویژه با تمرکز بر حاشیهها و شهرهای بندری تشریح میکند. استدلال اصلی این است که تحلیل موسیقی در این مناطق نیازمند رهایی از روایتهای غالب و خطی است تا بتواند پیچیدگیها، تناقضات، و حافظههای سرکوبشده را بازنمایی کند.
بخش اول: مسیر پژوهشی و ایدئولوژی
پژوهش اولیه ارمغان در مقطع کارشناسی ارشد بر جریانهای اصالتگرایی و احیاگرایی در موسیقی فلک (محلی / نواحی) ایران متمرکز بود. این پژوهش این پرسش محوری را مطرح کرد که چرا و چگونه موسیقیهایی غیر از "کلاسیک / اصیل ایرانی" با گفتمانهایی مبنی بر "نجات"، بهعنوان بخشی از "هویت ملی"، مطرح و برجسته شدند.
این تحلیل نشان داد که:
برجسته شدن (یا قابل رویت شدن) این موسیقیها در گفتمانهای رسمی و در فستیوالها، عمیقاً با ایدئولوژیهای گوناگون درهم تنیده است؛ از ناسیونالیسم و ضدیت با مدرنیته تا نفوذ جریانهای چپ و راست.
این جریانها همواره همدستی پیچیدهای با قدرتهای حاکم داشتهاند و نمیتوان آنها را صرفاً جنبشهای اپوزیسیونی یا ریشهای (Grassroots) دانست. قدرت از بالا، تصویر و تخیل ما را نسبت به انواع موسیقی شکل داده است.
این پژوهش، آسیبپذیری دستهبندیهایی (مانند موسیقی اقوام، نواحی، خلق) را آشکار کرده است، که هر یک حامل یک بار ایدئولوژیک خاص است.
این مسیر، ارمغان را به سمتی سوق داد که تمرکز خود را از موسیقی دستگاهی به موسیقی حاشیه، مراکز قدرت دورتر و هویتهای دیگر معطوف کند.
بخش دوم: مواجهه با تکثر و شهر بندری
تجربه مهاجرت به آمریکا و قرار گرفتن در فضاهای چندفرهنگی (بهویژه در شهری بندری چون فیلادلفیا) این ایده را پررنگ کرد: تجربۀ تکثر هویتی در ایران، بهویژه در تهران، چقدر محدود و سطحی (مثلاً در حد تنوع رقص در عروسیها) بوده است.
این میل پژوهشی، به تمرکز فخراییراد بر شهرهای بندری ایران و مفهوم کازموپلیتیسم (جهانشهری) در این فضاها منجر شد.
ویژگیهای کلیدی بندر:
بینابینی: بندر، "شهری بین دریا و زمین" است که هم درگیر فرهنگ دریایی (Maritime Culture) است و هم با مرکز سیاسی کشور در تعامل.
تقاطع و تحمل: شهر بندری بهطور طبیعی چندفرهنگی است و سطح تحمل "دیگری" در آن بیشتر است؛ با این حال، تاریخ آن همواره با رادیکالیسم، سختی کار، و بردهداری درهمتنیده بوده است.
نقاط عطف متفاوت: نگاه از بندر (مانند بوشهر) به تاریخ، میتواند روایتهای قالبی مرکز و تقسیمبندیهای تاریخی کلاسیک را بشکند، زیرا نقاط عطف سیاسی-فرهنگی متفاوت از مرکز تجربه میشود.
خلیج فارس: بنادر خلیج فارس ویژگیهای خاصی دارند که سرنوشتشان را با اقلیم، جنگ، نفت، و جابهجاییهای دائمی گره زده است. این تحولات پیوسته، مفهوم هویت یک قوم ساکن را نامعتبر میسازد.
بخش سوم: موسیقی و حافظه پیچیده دمام
پژوهش بر موسیقی بندری این نکته را پررنگ میکند که با یک موسیقی طرفیم که عمیقاً با جابهجایی انسانها، رویدادها، و حفرههای تاریک تاریخ درهم تنیده است. موسیقی، حامل تاریخ پیچیده و بازنمایی هویتهایی است که اغلب ثبت نشدهاند.
مثال دمام و مراسم دمامزنی:
جابهجایی: مراسم دمامزنی (که در تهران نیز رواج یافته) از بوشهر به مناطق نفتی (آبادان و خرمشهر) و سپس با مهاجرت جنگ، به تهران رسیده است. این مسیر خود بازتاب تاریخ نفت و فروپاشی اقتصادی بوشهر است.
ماهیت التقاطی: صدای خاص دمامزنی برای بسیاری "آفریقایی" و غیرایرانی به نظر میرسد، زیرا عمیقاً با فرهنگ دریایی و انتقال فرهنگها از اقیانوس هند و شرق آفریقا گره خورده است.
حافظه بردهداری: غالب فرهنگ دمامزنی در منطقه، توسط سیاهپوستان پیش برده میشد و این امر با حافظه بردهداری و موقعیت اجتماعی آنها در منطقه پیوند خورده است.
جدال با قدرت: در شهرهای مذهبی مانند بوشهر، اجرای موسیقی در فضای عمومی با سرکوب شدید علما و تجار مواجه بود. در این شرایط، احتمال دارد که برخی سنتهای موسیقی غیرمذهبی، با پیوستن به آیینهای شیعی (مانند دمامزنی) توانستهاند راه بقا و ادامه حیات خود را پیدا و حفظ کنند.
نتیجهگیری: هدف، ارائه یک روایت خطی و تاریخی جدید نیست، بلکه تأکید بر چندگانگی تاریخها و فضای مبهم ایجاد شده توسط این موسیقی است. موسیقی بنادر نه فقط آنچه هست را روایت میکند، بلکه به ما نشان میدهد چه چیزهایی منتقل نشدهاند، چه سنتهایی سرکوب یا فراموش شدهاند، و چه تناقضهایی در آن نهفته است (همانطور که جوزف روش در مورد موسیقی بنادر اقیانوس اطلس نیز اشاره میکند). این امر امکان بازتفسیر تاریخ فرهنگی را فراهم میکند.
سخنرانی ابتدایی پیام یوسفی:
تحول موسیقی دستگاهی ایران: از دربار قاجار تا عرصه سیاسی مدرن
سخنرانی دکتر یوسفی، بر اساس رساله دکترای ایشان در دانشگاه هاروارد، به بررسی تحول کارکردی موسیقی دستگاهی ایران از دوران مشروطه به بعد میپردازد و نشان میدهد که چگونه این موسیقی از یک سنت "سرگرمی" در دربار قاجار (موسیقی "عمله طرب خاصه") به یک نماد "هویت ملی" و بستری برای گفتمانهای سیاسی و اجتماعی تبدیل شد. این تحلیل بر نقش دو شخصیت کلیدی، عارف قزوینی و علینقی وزیری، و تأثیرات بلندمدت آنها بر درک و اجرای موسیقی ایرانی تمرکز دارد.
کارکرد سیاسی جدید: نقش عارف قزوینی
پیش از مشروطه، موسیقی دستگاهی عمدتاً کارکردی سرگرمکننده در دربار و حرمسرای قاجار داشت و فاقد ابعاد سیاسی یا هویتی به مفهوم مدرن آن بود. با آغاز جنبش مشروطه، عارف قزوینی با ساختن تصنیفهای وطنی و سیاسی، کارکردی کاملاً جدید برای این موسیقی تعریف کرد. او تصنیف را از یک فرم حاشیهای به ابزاری قدرتمند برای بیان آرمانهای ملی، انتقاد از استبداد و تهییج افکار عمومی تبدیل کرد. تصنیف "از خون جوانان وطن لاله دمیده" نمونه بارز این تحول است که موسیقی را به پژواک صدای ملت در مسیر آزادیخواهی بدل ساخت.
این رویکرد، موسیقی دستگاهی را از زمینه تاریخی خود، که با دربار و عقبماندگی قاجاریه گره خورده بود، جدا کرد و به آن وجههای مدرن و مترقی بخشید. به این ترتیب، موسیقی ایرانی ابزاری برای مشارکت در پروژۀ دولت-ملتسازی شد. تکرار و بازآفرینی آثار عارف در دهههای بعد، بهویژه در رادیو توسط شخصیتهایی چون روحالله خالقی، جایگاه او را بهعنوان یک اسطوره تثبیت کرد و این کارکرد سیاسی را به بخشی جداییناپذیر از سنت موسیقی ایرانی تبدیل نمود.
مدرنیزاسیون و آموزش: نقش علینقی وزیری
علینقی وزیری از منظری دیگر به نوسازی موسیقی ایرانی پرداخت. او با تأسیس مدرسه موسیقی و وارد کردن نتنویسی و اصول هارمونی غربی، به دنبال علمی و نظاممند کردن آموزش موسیقی بود. وزیری موسیقی را نه تنها یک هنر، بلکه ابزاری برای پیشرفت باطنی ملت میدانست. او معتقد بود همانطور که علوم مهندسی به پیشرفت ظاهری کشور کمک میکنند، هنر و موسیقی نیز با پرورش اخلاق و نظم درونی شهروندان، به پیشرفت معنوی و فرهنگی جامعه یاری میرسانند.
این دیدگاه، کارکردی آموزشی و تربیتی برای موسیقی تعریف کرد که آن را در خدمت پروژۀ تجدد و ساختن شهروند مدرن قرار میداد. از نظر وزیری، موسیقی میتوانست به ایجاد نظم عمومی و تقویت روحیه ملی کمک کند. این تفکر نیز به نوبۀ خود، موسیقی ایرانی را به میدانی برای نمایش "پیشرفت" و "تمدن" در برابر غرب تبدیل کرد.
میراث پایدار: موسیقی به مثابه رسالت
فعالیتهای عارف و وزیری، هرکدام به شیوۀ خود، این ایده را در فرهنگ موسیقی ایران نهادینه کردند که هنرمند دارای یک رسالت اجتماعی و اخلاقی است. این رسالت شامل ایستادگی در کنار مردم، مبارزه با بیعدالتی، و تلاش برای ارتقای فرهنگی جامعه است. این میراث در طول تاریخ معاصر ایران تداوم یافته است: از برنامههای «رادیو گلها» که با مدیریت داوود پیرنیا به دنبال اعتلای فرهنگ عمومی از طریق تلفیق شعر و موسیقی بود، تا کانون چاووش در دوران انقلاب و آثار هنرمندانی چون پرویز مشکاتیان و محمدرضا شجریان که همواره نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی زمانه خود واکنش نشان میدادند.
این پیوند عمیق میان موسیقی، سیاست و هویت ملی حتی امروز نیز در فضای دانشجویی و در واکنش به رویدادهای سیاسی مانند جنبش زن، زندگی، آزادی قابل مشاهده است. در نهایت، موسیقی دستگاهی از یک سنت درباری به یک تریبون پویا برای تعریف و بازتعریف هویت ایرانی، پیشرفت و مقاومت تبدیل شده است؛ میدانی که در آن، مناقشه بر سر چیستی اصالت و تجدد همواره بازتابی از دغدغههای بزرگتر جامعه ایران است.
گفتگوی ارمغان و پیام:
گفتوگوی میان ارمغان فخراییراد و پیام یوسفی درباره موضوع این نشست (ایدئولوژی و موسیقی در ایران) بر دو محور اصلی متمرکز بود: ۱) نسبت سیاسی شدن موسیقی با زیست سیاسی کلانتر و ۲) تفاوتهای تحلیلی میان "کازموپلیتنیسم" (جهان شهری، مثل تهران یا برلین) و "شهر بندری" (مثل بوشهر یا فیلادلفیا).
پیام یوسفی: موسیقی و سیاست جمعی
پیام یوسفی با طرح این پرسش که آیا سیاسی شدن موسیقی صرفاً خروجی زیست سیاسی جامعه است یا خود موسیقی در شکلدهی این نگاه سیاسی نقش دارد، استدلال کرد:
جامعه ایران دارای فرهنگ اعتراض و فرهنگ سیاسی است؛ اما موسیقی و ادبیات توانایی دارند که عواطف جمعی را با یکدیگر همراه کنند.
یک اعتراض سیاسی در موسیقی، احساسات مشترک را بهشکل عمیقتری (مانند وایرال شدن یک اجرای پیانو از "از خون جوانان وطن") منتقل میکند که با یک گلهگذاری روزمره در تاکسی متفاوت است.
ایهام و ارجاعات فرهنگی (مانند ارجاع عارف به یوسف کنعان برای مشروطه) در موسیقی، بر فهم جمعی و احساسات مردم تأثیرگذار است.
هویتیابی ملی موسیقی (از دستگاهی تا ملی) با شکلگیری دولت-ملت گره خورده است و سیاسی بودن آن نیز در همین بستر تحلیل میشود.
ارمغان فخراییراد: تفاوت شهر بندری و کازموپلیتیسم
ارمغان فخراییراد در پاسخ به سؤال یوسفی درباره تمایز شهر بندری (بوشهر) از جهانشهری (تهران)، بر جنبههای عینی، فیزیکی و تاریخی تمرکز کرد:
بینابینی فیزیکی: در شهر بندری، بینابینی صرفاً یک لایه فرهنگی-ذهنی نیست، بلکه یک تجربه عینی و حسی روزمره است.
مواجهه مادی: در بندر، تجربۀ چندفرهنگی و مدرنیته، نه فقط با ایدههای انتزاعی، بلکه با مواجهه مادی و فیزیکی با نژادها، ادیان و کالاهای مختلف صورت میگیرد.
خط مقدم وقایع: در بندری مانند آبادان، تجربۀ نفت، بوی نفت و گاز و تغییرات محیطی است، که با تجربۀ غیرمستقیم در مرکز متفاوت است.
حافظه ملموس: خاطرات تاریخی مانند بردهداری در جنوب ایران، بهخاطر وجود فیزیکی آدمها و ردپای ملموس موسیقی در فرهنگ، برخلاف تهران، همچنان قابل مشاهده است و زنده مانده است.
پرسش و پاسخ با مخاطبان نشست:
سؤال اول: در شهرهای بندری موسیقی بیشتر تحت تأثیر جغرافیاست یا ویژگیهای خود را از هویت گروههای فرهنگی مختلف میگیرد؟
پاسخ ارمغان فخرایی راد:
او در تحلیل خود، مفهوم انسانشناسانه زیرساخت (infrastructure) را به عنوان ابزاری برای فراتر رفتن از دوگانۀ سادۀ جغرافیا و فرهنگ در نظر گرفت. زیرساخت در اینجا نه صرفاً سازههای فیزیکی، بلکه سیستمی تعریف میشود که با ایجاد روابط و امکانپذیر ساختن گردش ایدهها، انسانها و کالاها، تعاملات اجتماعی را شکل میدهد.
محور اصلی بحث، تلاقی دو زیرساخت کلیدی در خلیج فارس بود: بندر و نفت.او استدلال کرد که این دو زیرساخت با تأثیرگذاری بر الگوهای جابهجایی، اتصال دریا و خشکی و تعاملات انسانی، حافظۀ جمعی منطقه را ساختهاند.
بر این اساس، موسیقی جنوب ایران نه به عنوان یک ابژه ثابت، بلکه یک فرایند تاریخی نگریسته میشود. این فرایند به شکلی جداییناپذیر تحت تأثیر زیرساختهای بندر و نفت بوده است، زیرا این سیستمها بستر شکلگیری روابط اجتماعی و فرهنگیای بودهاند که موسیقی در آن متولد شده و تکامل یافته است.
سؤال دوم: فرهنگ بردهداری در ایران با فرهنگ بردهداری در جهان چقدر متفاوت است؟
پاسخ ارمغان فخرایی راد:
او در این تحلیل، ویژگیهای منحصربهفرد تاریخ بردهداری در ایران و حوزه اقیانوس هند را در مقایسه با مدل شناختهشده آن در اقیانوس اطلس بررسی کرد.
نخست، اشاره شد که بردهداری در ایران تنها محدود به آفریقاییان نبوده و شامل بردگانی از قفقاز (گرجستان) نیز میشده است. در قرن نوزدهم، این پدیده به دلایل اقتصادی، مانند نیاز به نیروی کار در صنایع خرما و مروارید، شدت گرفت. کار بردگان طیف وسیعی از فعالیتها، از کارهای خانگی سبک تا مشاغل طاقتفرسایی چون غواصی برای مروارید را دربر میگرفت.
نکته کلیدی بحث این است که فرایند فراموشی و به حاشیه رفتن این تاریخ در ایران متفاوت بوده است. عواملی چون عدم وجود اسناد و نظریهپردازی مدون (در مقایسه با تاریخ بردهداری در غرب)، و همچنین الگوهای متفاوتِ حل شدن در فرهنگ (assimilation) از طریق مسلمان شدن اجباری، این تمایز را ایجاد کردهاند. هویت سیاهپوستان نیز تحت تأثیر ملیگرایی و تقسیمات قومی (بلوچ، عرب و...) چندپاره شده است. این فرایندها به جنس دیگری از فراموشی این تاریخ منجر شده که نه تنها در جامعۀ بزرگتر، بلکه در میان خود جامعۀ سیاهپوستان نیز وجود دارد.
سؤال سوم: تعریفی که از هویت و تفاوت فرهنگی از مرکز به حاشیه ارائه شده است با تعریف خود حاشیه از هویت خودش تفاوت دارد. این تفاوت را چگونه میتوان فهمید و کدامیک را باید پذیرفت؟
پاسخ ارمغان فخرایی راد:
نظر ارمغان فخرایی راد بر هویتهای چندگانه و متقاطع تأکید دارد که برایند آنها هویت فرد را میسازد چندفرهنگیبودن و بهخصوص کازموپلیتنیسم (جهانشهری) یک فضای بینابینی متناقض محسوب میشوند. کازموپلیتنیسم در حداقلیترین حالت، مستلزم تحملی است که بیشتر ناشی از عادت به حضور دیگری است، نه لزوماً فقدان تعارض. این تحمل بدان معنا نیست که تفاوتها نادیده گرفته میشوند یا هیچگاه کنش و واکنشی رخ نمیدهد.
همچنین، درک یک شهر از ماهیت کازموپلیتن خود به نگاه آن به گذشتهاش (حضور گروههایی که اکنون نیستند) بستگی دارد. این تصویرسازی و حافظه جمعی با گذشت زمان دستخوش تغییر میشود و بر درک فعلی از آن گذشته جهانشهری تأثیر میگذارد.
سؤال آخر: چرا تحلیلهای گفتمانی از تاریخ موسیقی کلاسیک ایران، لحظه تأسیس این موسیقی را بهعنوان یک شغلِ (یا یک صنعت اقتصادی) مستقل در غیاب موسیقی پاپ به خوبی نشان نمیدهند؟ آیا تمام منازعات گفتمانی در موسیقی ملی، بهجای لحظه تأسیس، صرفاً واکنشی به تهدید بیرونی (موسیقی پاپ تهران) نیستند که توانست به لحاظ اقتصادی، خود را در صنعت ضبط مستقر و تکثیر شغل کند، در حالی که موسیقی کلاسیک قربانی بوروکراسی دولتی رادیو و شکست شغلی (اقتصادی) شد؟
پاسخ پیام یوسفی:
این دیدگاه که شکست در استقرار شغلی موسیقی کلاسیک در دهههای اخیر، ریشه تمنای کنونی برای سیاسی بودن آن است، منطقی به نظر میرسد. موسیقی کلاسیک در دوران رادیو، صنعت ضبط را به موسیقی پاپ واگذار کرد، که اتفاقاً موسیقیدان های پاپ (مثل مرتضی احمدی) واکنشهای سیاسی در لحظه (به اعتصابات کارگری، احزاب) نشان دادند و شغل خود را انباشت کردند. با این حال، نگاه به سیاسی بودن نباید محدود به کنش صریح اپوزیسیونی باشد. حتی کار هنرمندان در سیستم دولتی (مانند خالقی و پایور) میتواند بهطور زیرکانه، سیاسی عمل کند. همچنین، فرهنگ زیست روزمره موسیقایی، بحثها و آگاهیهای شکلگرفته در کلاسها، و حتی تصویر آبرومندانه و پوشش متفاوت هنرمند کلاسیک، در تقابل با روایت رسمی، یک عمل سیاسی هژمونیک است. لحظه تأسیس نه فقط در گفتمان، بلکه در توانایی تأسیس و تکثیر شغل نیز باید جستجو شود.
معرفی سخنرانها:
ارمغان فخراییراد پژوهشگر دکترای موسیقیشناسی در دانشگاه پنسیلوانیا است. تحقیق او با عنوان «صداگذاری برخوردهای بندر و نفت: موسیقی، حافظه و زیرساخت در سواحل خلیج فارس»، بررسی میکند که چگونه ظهور و افول زیرساختهای بندری و نفتی در منطقه خلیج فارس، سنتهای موسیقی و خاطرات صوتی شهرهای بندری ساحلی خلیج فارس ایران را شکل داده است. ارمغان با تکیه بر تحقیقات میدانی و قومنگاری چند مکانی در بوشهر، آبادان و خرمشهر، به بررسی این میپردازد که چگونه رسوم موسیقیایی در این فضاهای شهری محدود با مجموعهای از میراثهای متضاد مانند جنگ، مهاجرت، جهانگرایی، چندفرهنگگرایی، و تأثیرات ماندگار بردهداری سیاه پوستان درهم تنیده شدهاند. هسته اصلی تحقیق او درهمتنیدگی این میراث است که همچنان تجسم موسیقی، حافظه و تخیل را شکل میدهد. با قرار دادن این سنتهای موسیقی در پویایی وسیعتر دنیای اقیانوس هند، او نقش آنها را بهعنوان زورقهایی برای خاطرات درهمتنیده، ارتباطات و تحولات فرهنگی برجسته میکند.
پیام یوسفی، استاد و مدیر مرکز موسیقیشناسی فرهنگی در دانشکده موسیقی و همچنین عضو هیئت علمی مرکز مطالعات جهانی اسلام در دانشگاه فلوریدا است. او در زمینه موسیقی پژوهش و تدریس میکند و همچنین بخشی از زمان خود را به آهنگسازی و اجرای کمانچه اختصاص می دهد. پیام پیش از این پژوهشگر دکترای موسیقیشناسی در دانشگاه هاروارد بوده و پژوهشهای او برنده جوایز معتبر بینالمللی از جمله "جایزه چارلز سیجر" از جامعه موسیقیشناسی فرهنگی در آمریکا شده است. علایق اولیه پژوهشی او شامل موسیقیهای کلاسیک، نواحی و قدسی ایران است. به طور گستردهتر، کار او بر جوامع عاطفی موسیقیایی، آواز زنان، و تقاطعهای موسیقی و قدرت متمرکز است. پژوهشهای پیام بر "سیاست سبک" در موسیقی کلاسیک ایرانی متمرکز بوده و به بررسی انتقادی زیباییشناسی سبکهای مختلف موسیقی میپردازد و در عین حال نشان میدهد که چگونه شیوههای خلاقانه به طور استراتژیک معناشناسی سبک را برای طرح مفاهیم "خود"، "ملت" و "عضویت جهانی" ممکن میکند. چه در نواختن کمانچه، چه ساختن فیلم قومنگاری، چه نویسندگی یا تدریس، پیام همواره درگیر جستوجوی بیپایان "کشف معانی متعدد موسیقی" است.