آیا اخراج دسته جمعی مهاجران بر ضد منافع ملی ایران است؟
- امین
- 12 minutes ago
- 11 min read
آیا اخراج دسته جمعی مهاجران برای منافع ملی و توسعه اقتصادی ایران مفید است؟
خدیجه عباسی
استاد انسان شناسیِ مهاجرت، دانشگاه لندن
پویا علاءالدینی
استاد سیاستگذاری اجتماعی، دانشگاه تهران
چکیده:
در دومین جلسه حلقه ایران درباره معضل "اخراج دسته جمعی مهاجران افغانستانی از ایران"، با حضور دکتر پویا علاءالدینی و دکتر خدیجه عباسی، بر فهم بهتر ابعاد اقتصادی این موضوع تمرکز کردیم.
بسیاری از طرفداران اخراج دسته جمعی مهاجران، معمولاً بر این دلیل تأکید میکنند که "گروه های مهاجر فضای اشتغال در بازار کار و موقعیت های اقتصادی را اشباع کرده و از این رو 'فرصت ها' را از دست مردم محلی خارج میکنند". هرچند، میدانیم که در بسیاری از کشورهای جهان در طی تاریخ معاصر از جمعیت های مهاجر در راستای رونق اقتصادی، تقویت صنایع و تجارت های محلی، و کارآفرینی و کاهش بیکاری استفاده شده است. اما، آیا این مدل در مورد موج مهاجران افغانستانی در ایران نیز قابل پیاده شدن هست؟ آیا مهاجران افغانستانی میتوانند به تقویت اقتصاد و توسعه بلندمدت ایران و منطقه خاورمیانه کمک کنند؟ و برعکس، آیا اخراج دسته جمعی این مهاجران از کشور به منافع ملی ایران در بلندمدت کمکی میکند، یا با تقویت فرهنگ نژادپرستی و دیگرستیزی بیشتر به آن آسیب میزند؟
در این نشست، با حضور دو متخصصِ باتجربه در این زمینه، تلاش کردیم از دیدگاه علمی سودها و زیان های "سیاست اخراج دسته جمعی مهاجران" را برای منافع ملی ایران بررسی کرده و به تصویری شفاف تر از این مسئله برسیم.
ویدیوی کامل نشست
پادکست این نشست
گزارش نشست
در ابتدای جلسه دکتر امین فیضپور، موسس و مدیر حلقه ایران، موضوع جلسه که بر اساس یکی از اساسیترین معضلات جامعه امروز ایران انتخاب شده است را اعلام کرده و اشارهای به جلسۀ پیشین موسسه که با حضور سپیده سالاروند، شهرام خسروی و آرش نصر اصفهانی با تمرکز بر ابعاد فرهنگی مساله مهاجران افغانستانی برگزار شد میکنند. سپس با اشاره به این مساله که بسیاری دلایل اقتصادی را در رابطه با اخراج مهاجران افغانستانی مطرح مینمایند بر ضرورت پرداختن به ابعاد اقتصادی و سیاستگذارانه این مساله و نسبت آن با منافع ملی ایران در این جلسه تاکید کردند.
سخنرانی اولیه دکتر خدیجه عباسی:
دکتر عباسی صحبت خود را با تدقیق دو نکته آغاز کردند: 1- منظور از "ایرانیان افغانستانیتبار" افرادی هستند که از پدر یا مادری افغانستانی در ایران متولد شده و در ایران بزرگ شدهاند. 2- منظور از "پناهندگان افغانستانی" همان تصویر غالب از شهروندان افغانستانی است که به دلایل گوناگون از جمله جنگ با نیروهای داخلی و خارجی، تغییر رژیم، اشغال و... برای حفظ جانشان مجبور به ترک خانههای خود و مهاجرت شدهاند.
ایشان سپس خاطرنشان کردند وقتی دررابطه با راهکارها و راهحلهای عملی برای این مساله سخن به میان میآید نمیتوان مسائل انسانی را از آن جدا کرد، چراکه سیاستهای ایران تاکنون برپایه بهرهکشی از نیروی کار ارزانِ پناهندگان افغانستانی شکل گرفته و همچنین این وضعیت در جهانی است که منطق اقتصادی آن بر انباشت سرمایه بنا شدهاست. نتیجتاً اگر نگاه انسانی را کنار بگذاریم دیدگاه ما تفاوتی با سیاست های کنونی جمهوری اسلامی که منجر به فجایع اخیر شده نخواهد کرد.
ایشان در ادامه به بحران کاهش جمعیت در ایران پرداختند و اشاره کردند که نرخ باروری ایران (۱.۷) بسیار پایینتر از سطح جایگزینی (۲.۱) است. دکتر عباسی توضیح دادند که با پیشبینی اینکه تا سال ۲۰۵۰ بیش از ۳۰ درصد جمعیت ایران بالای ۶۰ سال خواهند بود، کشور با افزایش شدید «نسبت وابستگی سالمندان» و فشار بر نظام بازنشستگی و بهداشت مواجه خواهد شد. وی تاکید کرد در حالی که سیاستهای تشویقی فرزندآوری در عمل نتوانستهاند این روند را متوقف کنند، ایرانیان افغانستانیتبار و پناهندگان به عنوان یک ظرفیت مهم برای پر کردن این خلاء جمعیتی نادیده گرفته میشوند.
دکتر عباسی جوامع افغانستانی تبار را جوامعی همزبان، همفرهنگ و همدین با ایرانیان توصیف کردند، که تعلق خاطر عمیقی به ایران دارند و باید به جای «نگاه مهمان همیشگی»، به عنوان بخشی از بافت جمعیتی کشور نگریسته شوند. ایشان همچنین این تصور غالب که نرخ باروری در میان جامعه افغانستانی بالا است را نادرست خواندند و افزودند که نسلهای دوم و سوم، همانند جامعه ایرانی، تحت تاثیر سیاستها و نگرشهای جمعیتی قرار گرفته و روند رشد جمعیت در میان آنها نیز کاهشی بودهاست.
ابعاد اجتماعی-فرهنگی و انگارهسازیهای منفی
دکتر خدیجه عباسی در بخش ابعاد اجتماعی-فرهنگی سخنان خود بر شباهتهای عمیق فرهنگی، زبانی و دینی تاکید کردند. ایشان به عنوان نمونه اشاره کردند که در مناطقی از افغانستان، پس از قرآن، دیوان حافظ آموزش داده میشود و این نشاندهنده پیوند جداییناپذیر این حوزه با تمدن و زبان فارسی است. به گفته وی، این نزدیکی، ایران را ،برخلاف کشورهای غربی، از برنامههای پیچیده «ادغام اجتماعی» بینیاز میکند.
مشکل اساسی از دیدگاه ایشان، جرمانگاری (Criminalization) و انگزنی (Stigmatization) به مهاجرت و پناهنده است. ایشان یادآور شدند که مهاجرت بخشی جداییناپذیر از تجربه انسانی در طول تاریخ بوده و نباید صرفاً یک بحران تلقی شود، بلکه پدیدهای طبیعی است که نیازمند مدیریت هوشمندانه است. دکتر عباسی مشکل عمده دیگر را «تصویرسازیهای منفی، انسانزدایی، نژادی سازی و دیگریسازی» دانستند. ایشان تاکید کردند که استفاده از واژه تحقیرآمیز «افغانی»، تنوع جامعه افغانستانی (از کارگر ساده تا نخبگان فرهنگی و نسلهای متولد ایران، و همچنین قومیت های مختلف ساکن افغانستان) را نادیده گرفته و با برجستهسازی تفاوتهای ساختگی، فرصتهای همگرایی را محدود میکند.
تناقضات اقتصادی و سیاستهای طردگرایانه
در بعد اقتصادی، دکتر عباسی کارگران افغانستانی را «ستون پنهان» برخی صنایع ایران مانند ساختمانسازی، کشاورزی و خدمات شهری خواندند؛ مشاغلی که به دلیل درآمد کم، خطر بالا و فقدان بیمه، برای نیروی کار ایرانی جذابیت کمتری دارند. ایشان با اشاره به تجربۀ آلمان در جذب پناهندگان سوری و افغانستانی در سال ۲۰۱۵، تاکید کردند که اگر مهاجران به رسمیت شناخته شوند، در بلندمدت با پرداخت مالیات و کمک به پایداری نظام بازنشستگی، به رشد تولید ناخالص داخلی کمک میکنند.
دکتر عباسی در ادامه به تناقض سیاستهای ایران اشاره کردند. در حالی که جمهوری اسلامی در گفتمان رسمی خود را «ضد امپریالیستی» معرفی کرده و سیاستهای مهاجرتی غرب را نژادپرستانه میخواند، اما در عمل، با اعمال محدودیتهای شدید در آموزش، بهداشت، حق مسکن و تردد، همان الگوهای طردگرایانه و منطق کنترل و محدودسازی غرب را علیه قومیت های ضعیف تری مثل افغانستانی تبارها بازتولید میکند.
چالشها و راهکارها
دکتر عباسی در بخش پایانی صحبتهای خود به ارائه راهکار پرداختند. ایشان اولین گام را «فرایند عمیق فرهنگسازی» و مبارزه با اصطلاح تحقیرآمیز «افغانی» برای بازنمایی انسانیِ پناهندگان دانستند. چالش دوم، ساختار حقوقی ایران است که به گفته وی، پناهنده را دچار «ایستایی» میکند (کارگرزاده میماند) و پدیده متناقض «نخبه کارگر» را ایجاد میکند؛ یعنی نسلی که تحصیلات عالی دارند اما از حق اشتغال متناسب محرومند.
ایشان بازگرداندن اجباری به خصوص برای متولدین ایران را نه «بازگشت به وطن» بلکه «جابهجایی اجباری مجدد» به سرزمینی ناشناخته خواندند. به عنوان راهکار، وی مفهوم «سیالیت مرزها» (Fluidity of Borders) را پیشنهاد دادند که به جای دیوارهای نفوذناپذیر، امکان رفتوآمد موقت، مهاجرت فصلی و گردش نیروی کار و سرمایه انسانی را فراهم کند که به نفع هر دو کشور خواهد بود.
دکتر خدیجه عباسی در جمعبندی تاکید کردند که اخراج دستهجمعی بحرانهای تازهای میآفریند، در حالی که ادغام مدیریتشده پناهندگان میتواند فرصتی واقعی برای اقتصاد، جمعیت و فرهنگ ایران باشد. به این صورت، پناهندگان افغانستانی می توانند نه «باری بر دوش» بلکه «بخشی از راهحل» توسعه پایدار باشند.
سخنرانی اولیه دکتر پویا علاءالدینی:
دکتر پویا علاءالدینی در ابتدا ضمن تایید مباحث دکتر عباسی، اعلام کردند که از زاویهای دیگر به بحث خواهند پرداخت. ایشان به موج جهانی «مهاجرستیزی» و راستگرایی در اروپا و آمریکا اشاره کردند، اما وضعیت ایران را متفاوت دانستند. ایشان توضیح دادند: «در اروپا، مهاجران اغلب تفاوتهای فرهنگی، ظاهری و دینی زیادی با جامعه میزبان دارند و دولتها حداقل در گذشته تلاشهایی برای ادغام آنان انجام داده اند. اما در ایران، مهاجران افغانستانی نزدیکی فرهنگی بسیار زیادی دارند و این دولت ایران بوده که تلاشی برای ادغام آنها نکرده است.»
ایشان همچنین نقد کردند که بحث حضور افغانستانیها در ایران، اغلب به شکل «تقلیلیافته» به مسئله «نیروی کار» و هزینههای آن محدود میشود.
اهمیت ژئوپلیتیک و حوزه تمدنی مشترک
دکتر علاءالدینی بحث خود را به سطح تمدنی و ژئوپلیتیک (جغرافیای سیاسی) گسترش دادند و تاکید کردند که ایران و افغانستان، هر دو «وارثان اصلی تمدن ایرانی یا پارسیمآب» هستند؛ تمدنی که بر بستر یک اقتصاد سیاسی مشترک شکل گرفته و زمانی از هندوستان تا آناتولی گسترده بوده است. ایشان با اشاره به اینکه این منطقه دقیقاً در وسط جهان قرار گرفته و اکنون دچار بحران است، استدلالهای سادهانگارانهای را که به نام «ایراندوستی» مطرح میشوند اما ابعاد ژئوپلیتیک را نادیده میگیرند، «پیش پا افتاده و بچگانه» خواندند. به گفته وی، «قاعدتاً کسی که خیلی ایراندوست باشد، توجه خیلی زیادی باید داشته باشد به مسائل افغانستان و افغانستانی تبارها.»
ناکامی سیاست خارجی و خلاء فرهنگی
دکتر علاءالدینی افزود، علیرغم حضور چند دههای میلیونها افغانستانی همزبان در ایران، ارتباطات فرهنگی تنگاتنگی شکل نگرفته و مردم ایران کوچکترین اطلاعی راجع به تاریخ افغانستان، گروههای قومی و نویسندگان و شاعران افغانستانی ندارند (مانند سنایی، غزنوی و بهاءالدین ولد).
دکتر علاءالدینی این وضعیت را محصول سیاست خارجی ایران در ۴۵ سال گذشته دانستند که به جای اتکا به ژئوپلیتیک و تاریخ تمدنی، تحت تاثیر رویکردهای ایدئولوژیک و عکسالعملهای کوتاهمدت به رخدادها، مثل حضور طالبان یا آمریکا، بوده است. ایشان تاکید کردند: «اگر سیاست خارجی ایران به این داستانها توجه داشت، سعی میکرد که مهاجران افغانستانی که به ایران آمدند، به طریقی ادغام بهتری درشان رخ دهد... به این خاطر که در آن صورت هدف این میبود که پیوندهای ایران و افغانستان ارتقا پیدا کنند.» به عقیده وی، این سیاست خارجی ناکارآمد و فقدان نگاه درازمدت، باعث خلاء نفوذ فرهنگی ایران در آسیای مرکزی و قفقاز، و تقویت جریانهایی مانند «پانترکیسم» شدهاست.
تحلیل بحران اخیر و پخش اطلاعات دستکاری شده توسط بعضی رسانه ها (Disinformation)
در تحلیل وقایع اخیر، دکتر علاءالدینی اشاره کردند که پس از سقوط دولت افغانستان، موج جدیدی از مهاجران وارد ایران شدند. دولت بعدی این حضور (که حدود ۶ میلیون نفر تخمین زده میشد) را یک تهدید تلقی کرد، اما به گفته دکتر علاءالدینی، مشکل اصلی، آغاز یک «جو ضد افغانستانی» و «جنگ روانی» هماهنگشده در رسانهها بود. دولت نه تنها در قبال این موج سکوت کرد، بلکه سخنگوی دولت آن را «خواسته مردم ایران» خواند؛ خواستهای که به عقیده دکتر علاءالدینی، از طریق «مغزشویی توسط بعضی رسانههای دارای انگیزه های سیاسی به وجود آمد».
ایشان در ادامه به نقد دلایلی پرداختند که توسط موافقان اخراج مطرح میشود و آنها را تحریف شده خواندند:
جمعیت مهاجران: ادعای حضور ۱۰ میلیون افغانستانی در ایران نادرست است.
بزهکاری: با مقایسه طبقاتی مشابه (مثلاً کارگر یدی ایرانی با کارگر یدی افغانستانی)، بزهکاری در میان مهاجران افغانستانی کمتر است.
هزینهها: دروغهای زیادی در مورد هزینههای نان، زایمان و واکسیناسیون گفته میشود و هزینههای گزافی که مهاجران برای تمدید مدارک و خدمات میپردازند، نادیده گرفته میشود.
بیفرهنگی: ایشان این ادعا را رد کرده و مهاجران افغانستانی را از نظر فرهنگی مشابه مهاجران داخلی ایران (مثلاً از زاگرس) دانستند.
واقعیت اقتصادی: زنجیره تولید و بیکاری
در مورد بحث محوری «بیکاری»، دکتر علاءالدینی این استدلال که «افغانستانیها جای ایرانیها را گرفتهاند» را سبک و سخیف دانسته و توضیح دادند که مشکل اصلی بیکاری در ایران مربوط به «فارغالتحصیلان دانشگاهی و به ویژه زنان» است، در حالی که کارگران افغانستانی در زنجیرههای تولید مانند صنعت، ساختمان و کشاورزی فعال هستند. ایشان در این زمینه به گزارش اخیر اتاق بازرگانی اشاره کردند که خروج افغانستانیها را موجب صدمه به تولید میداند.
جمعبندی و راهکارها
دکتر علاءالدینی این وضعیت را محصول ناکارآمدی در سیاستهای توسعه ای، فرهنگی، مهاجرتی و سیاست خارجی دانستند. ایشان اشاره کردند که مخالفان اخراج، اغلب فعالان بخش واقعی اقتصاد و تولید هستند، در حالی که موافقان ممکن است به اقتصاد انحصاری و گفتمانهای راستگرایانه انحرافی متصل باشند. وی بار دیگر تاکید کردند که رویکرد «ایراندوستی» که ضدیت با افغانستانی ها را ترویج میکند، یک تناقض آشکار است.
در پایان، دکتر علاءالدینی راهکارهایی را پیشنهاد دادند:
سیاستگذاری باید بر مبنای ژئوپلیتیک (جغرافیای سیاسی) و منافع تمدنی درازمدت ایران و منطقه باشد، نه نیاز کوتاهمدت به نیروی کار.
به جای محدودسازی، باید امکان شکوفایی استعدادهای مهاجران (مانند سیاستگذاری های مهاجرتی در آمریکا و کانادا) فراهم شود.
در صورت لزوم کنترل جمعیت، این فرایند باید با «حفظ کرامت انسانها» و طی فرایند حقوقی دقیق، بدون متلاشی کردن خانوادهها انجام شود.
در پایینترین سطح، سیاستها باید منطبق با حقوق بشر و شناسایی حق پناهندگی برای افرادی باشد که از دست طالبان فرار کردهاند.
بحث و گفتگوی میزگرد
پس از پایان بخش اول سخنرانیها، امین فیضپور (میزبان نشست) بحث را با طرح این پرسش آغاز کرد که «چرا ما در وضعیت کنونی هستیم؟»
امین دلایل احتمالی مختلفی را برشمرد: از جمله نبود آمار دقیق، ناکارآمدی سیاستهای داخلی و نیاز به «سپر بلا» برای ناکارآمدیهای جمهوری اسلامی، رقابت گفتمانی دولت با جریانهای راستگرای سکولار (سلطنت طلبان و ملی گرایان افراطی)، و یا احتمال وجود توطئههای خارجی (مانند نقش احتمالی اسرائیل در ایجاد تنش قومی) یا توطئه های داخلی (توسط گروههای انحصاری در بازار ایران برای تقویت سیستم استثمار کارگر افغانستانی).
دکتر عباسی در پاسخ به این پرسش، دو نکته اساسی را مطرح کردند:
1- ساختار پسااستعماری و بحران زای دولت-ملت در ایران: ایشان اشاره کردند که تعریف «شهروند ایدهآل» در ایران (فارسیزبان و شیعهمذهب) به طور ناخودآگاه باعث حذف کسانی میشود که در این تعریف نمیگنجند. از این منظر مشکل مهاجران افغانستانی در کنار معضل سایر اقلیتهای مذهبی و قومی (مانند بلوچها) قرار میگیرد.
2- محدودیتهای قانونی: دکتر عباسی یادآور شدند که ایران کنوانسیون ۱۹۵۱ پناهندگان را امضا کرده، اما بدون رعایت موارد کلیدی مانند «حق مالکیت» و «حق تابعیت». به گفته ایشان، همین محدودیتهای قانونی، ادغام را ناممکن ساخته و وضعیت «کارگرزادگی» را تداوم میبخشد.
دکتر علاءالدینی در تکمیل پاسخ، بیان کردند که چنین موج بزرگی احتمالاً ناشی از همافزایی منافع «چند گروه مختلف» است:
نیروهای امنیتی و انتظامی:که ممکن است بخواهند با اجرای عملیات اخراج، قدرتی را نشان دهند و بودجه دریافت کنند.
اختلافات جناحی: ایشان اشاره کردند که حمایت برخی گروههای دولت قبلی (رئیسی) از افغانستانیهای شیعه، باعث واکنش منفی مخالفان آنها شد.
جریانهای راستگرا: که اساساً با برابری و دموکراسی مخالفند و سرکوب حقوق ضعیفترین گروه (مهاجران) را تمرینی برای سرکوب سایر گروهها میدانند.
عوامل خارجی و قومی: گروههایی که به دنبال دامن زدن به اختلافات قومی هستند (مانند پانترکها یا عواملی نظیر اسرائیل) نیز از این تنشها سود میبرند.
تجربه زیسته و هویت معلق
در ادامه، امین از دکتر خدیجه عباسی در مورد تجربه شخصی ایشان به عنوان فردی افغانستانیتبار در ایران از مواجهه با این نگاهها پرسید.
دکتر عباسی این تجربه را «تلخ» توصیف کردند و به خاطره ای از سال ۲۰۰۴ اشاره کردند که ایران ثبتنام دانشآموزان افغانستانی را ممنوع کرد و ایشان مجبور شدند برای اولین بار افغانستان را ببینند. وی این احساس را به خنجر خوردن از پشت از سرزمینی تشبیه کردند که آن را سرزمین مادری خود میدانستند.
او ادامه داد که اما با ورود به افغانستان، مشکل دوچندان شد: «ما به عنوان یک ایرانی وارد افغانستان میشویم... یک سیلی دیگری که به شما میخورد از طرف هموطنانتان است.» ایشان توضیح دادند که به دلیل لهجه تهرانی، سبک پوشش و باجراتتر بودن به عنوان یک زن، در جامعه افغانستان نیز به عنوان یک «تافته جدا بافته» دیده میشدند. وی افزود که این تجربه، لایهای جدید بر لایههای محرومیت پیشین، مانند تعلق به قومیت هزاره، اضافه کرد. دکتر عباسی نتیجه گرفتند که مهاجرت اجباری از ایران «دوامدار» نیست، زیرا ادغام در افغانستان برای این نسل بسیار دشوار است.
راهکارهای سیاستی و «انقطاع نخبگانی»
سپس امین از دکتر علاءالدینی پرسید که یک دولت در ایران (مانند دولت پزشکیان) چطور میتواند از سیاستهای عوامفریبانه فاصله بگیرد و کارهایی واقعا مفید انجام دهد؟
دکتر علاءالدینی با اشاره به «انقطاع نخبگانی» در ایران، پاسخ دادند که تصمیمگیران در دولت کنونی خود را بی نیاز از دانش تخصصی می بینند! با این حال، ایشان کارهای کوچک اما ممکنی را پیشنهاد دادند:
۱.کاهش «شدت» اخراجها برای کاستن از التهاب جامعه و مدیریت انسانی این بحران
۲. دادن «تریبون» به صداهای موافق حضور افغانستانیها و کاستن از موج رسانه ای ضدافغانستانی
۳. کار بر روی مسئله «تابعیت» برای متولدین و بزرگشدگان در ایران، تا نسل های جدید برای آینده خود امیدی متصور باشند.
ایشان بحثهای نژادپرستانه متکی به «خون ایرانی» را جنون آمیز یا توطئه آمیز و از طرف دشمنان ایران خواندند و بار دیگر بر لزوم نگاه به جغرافیای سیاسی فلات ایران و «توسعه منطقهای» تاکید کردند.
ساختار قانونی نژادپرستانه
دکتر عباسی در تکمیل بحث اتکا به مباحث نژادپرستانه ای مثل «خون ایرانی»، ریشه این باور را «قانون تابعیت ایران» دانستند. ایشان توضیح دادند که اتکای قانون بر انتقال تابعیت «فقط از پدر» (و عدم امکان انتقال تابعیت از مادر ایرانی به فرزندش تا سالهای اخیر)، نشاندهنده یک «جامعه پدرسالار» است که به طور مستقیم و غیرمستقیم، باور به «خون اصیل» را «تبلیغ و عادیسازی میکند.»
دکتر فیضپور در تایید این نکته، افزودند که این ساختار پدرسالار و نژادپرستانه، در خدمت «منافع یک اقلیت قدرتمند» (کارفرمایان) است که با استثمار کارگر ارزان، «زنها و بچهها را اخراج میکنند و مردا رو نگه میدارن»؛ سیاستی که فقط منافع کوتاهمدت آن اقلیت را تامین میکند.
سیاست خارجی در قبال طالبان
دکتر فیضپور در سوالی دیگر پرسید که ایران چه سیاست خارجی مشخصی میتواند در قبال طالبان در پیش بگیرد؟ آیا امکان همکاری منطقه ای برای آبادانی متقابل افغانستان و ایران، و پیشگیری از تشدید موج های مهاجرت وجود دارد؟
دکتر علاءالدینی پاسخ دادند که سیاست کلی ایران باید همواره «پشتیبانی از مردم افغانستان» باشد، صرف نظر از اینکه چه حکومتی در آنجا بر سر کار است.
دکتر فیضپور در جمعبندی این بخش، اخراج افغانستانیها را اقدامی آشکارا «بر ضد منافع ملی ایران» و «کپیبرداری از جریانات راستگرای فاشیستی در غرب» خواندند.
پرسشهای مخاطبان
در ادامه جلسه، به پرسشهای مخاطبان پاسخ داده شد:
پرسش مینا (پژوهشگر حوزه مهاجرت): ۱. سواستفاده سیاسی از مهاجران در ایران (که حق رای ندارند) چگونه رخ میدهد؟ ۲. اگر اقتصاد ایران خوب و مرزها باز بود، آیا نژادپرستی علیه افغانستانیها کاهش مییافت یا این «دیگریسازی» عمیقتر از سیاست است؟
پاسخ دکتر علاءالدینی: ۱. بحث «تابعیت در ازای رای» را بخشی از همان «موج دامن زدن» به التهابات و فاقد واقعیت کوتاهمدت دانستند. ۲. ایشان تاکید کردند که «تمدن ایرانی» ذاتاً فرهنگی مبتنی بر «مدارا» داشته و نژادپرستی عمیقی در آن نیست و «سیاستهای دولت» میتواند این تنشها را کاهش دهد.
پاسخ دکتر عباسی: ۱. ایشان نیز اشاره کردند که «شوکآور» است که سیاستمداران ایرانی در سالهای اخیر، دقیقاً مانند دولتهای راستگرای غربی، برای جلب رای به «شعارهای ضدمهاجرتی» روی آوردهاند. ۲. از منظر اقتصادی، ایشان افزودند که بسیاری از افغانستانیهای بزرگشده در ایران که به دلیل محدودیتها به کشورهای همسایه (مانند قزاقستان) رفتهاند، اکنون تبدیل به واردکننده و مروج «کالاهای ایرانی» در آن کشورها شدهاند.
در پایان، دکتر فیضپور و سخنرانان جلسه (دکتر عباسی و دکتر علاءالدینی) ضمن تشکر از حاضران، ابراز امیدواری کردند که این روند ضد منافع ملی متوقف شده و اوضاع در آینده نزدیک بهبود یابد.
معرفی سخنران ها:
پویا علاءالدینی استاد سیاستگذاری اجتماعی در دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. زمینه های پژوهشی وی شامل مطالعات شهری و منطقه ای، سیاست گذاری اجتماعی، و صنعت گستری و اشتعال می شود. تاکنون چند عنوان کتاب در باب موضوعات یادشده از دکتر علاءالدینی (با همکاری دیگر محققان) به انگلیسی یا فارسی انتشار یافته است، از جمله: سیاست گذاری اجتماعی در ایران؛ سیاست های صنعتی، تجاری و اشتغال در ایران؛ رفاه اقتصادی و نابرابری در ایران؛ و بازسازی مناطق زلزله زده و کاهش آسیب پذیری در ایران. وی دارای مدرک دکتری برنامه ریزی شهری و سیاست گذاری از دانشگاه راتگرز و نیز تحصیلات عالی در اقتصاد و مهندسی ست.
خدیجه عباسی دارای مدرک دکترا در رشته انسانشناسی و جامعهشناسی توسعه از موسسه تحصیلات تکمیلی مطالعات بینالمللی و توسعه در ژنو است. پژوهش دکترای او کاوشی خودمردمنگارانه از جوامع "هزاره" در سراسر افغانستان، ایران و اروپا، با تمرکز بر فرآیندهای شکلگیری هویت آنها، بود. او با طیف وسیعی از سازمانهای مردمنهاد محلی و بینالمللی در ایران، افغانستان و بریتانیا همکاری داشته است. در حال حاضر، او به عنوان استاد در دپارتمان مطالعات توسعه در SOAS، دانشگاه لندن، مشغول به تدریس است و همچنین به عنوان متخصص جنسیت (افغانستان) برای بانک توسعه آسیایی فعالیت میکند.